
کتاب غمهای کوچک
نسخه الکترونیک کتاب غمهای کوچک به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی کتاب غمهای کوچک
کتاب غمهای کوچک اثری از آلیستر مکلاود نویسندهی کانادایی است که حوادث غمانگیز خانوادهای را در تاریخ یک نسل روایت میکند. این رمان مفاهیم امید و غم را در دل روابط شخصیتهای خود منعکس میکند و در نهایت داستانی پر فراز و نشیب برای خواننده به جا میگذارد.
درباره کتاب غمهای کوچک
کتاب غمهای کوچک رمانی ماجرا محور به قلم آلیستر مکلاود است که اولین بار در سال 1999 منتشر شد و بالغ بر ۷ جایزه معتبر بینالمللی از جمله ایمپک دوبلین سال ۲۰۰۱ را از آن خود کرد. این کتاب با موضوع مهاجرت و اهمیت دادن به خانواده و روابط انسانی، گذشته و زخمهای قدیمی یک نسل فراموش شده را به تصویر میکشد. غمهای کوچک یکی از رمانهای مطرح و شاخص ادبیات کانادا در سالهای اخیر است که نویسنده به سبک پست مدرن داستانی پرکشش و جذاب را روایت میکند.
محمد جوادی مترجم کتاب حاضر در ابتدا این نکته را یادآور میشود که نام انگلیسی رمان No Great Mischief است که به یکی از نامههای تاریخی ژنرال ولف از فرماندهان نبردهای اسکاتلند و کم اهمیت بودن کشته شدن سربازان هایلندر اشاره دارد؛ اما از آنجایی که این موضوع برای مخاطب فارسیزبان نامأنوس است، مترجم با توجه به موضوع رمان معادل غمهای کوچک را برای آن انتخاب کرده است.
داستان این کتاب حول یک خانوادهی بسیار وفادار اتفاق میافتد و سنتهایی که الگوی رفتاری آنها را شکل میدهد در روند داستان دیده میشود. اگرچه سالهای سال است که از تبعید اجداد خانواده مک دونالد میگذرد اما همچنان این خانواده با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند. فضای داستان در زمان حال و گذشته و دو کشور اسکاتلند و کانادا در حال چرخش است. آلکساندر مکدونالد، دندانپزشک موفقی است که داستان غمها و شادیهایش را و خاطراتش را برای خواننده بازگو میکند. او در زمان کودکی به دلیل حادثهای تلخ و ناگوار یتیم شد، اما توانسته به موفقیتهایی دست پیدا کند و پزشکی ماهر شود. داستان با دیدار الکساندر و برادرش کالوم که معتاد به الکل است، آغاز میشود.
در طی خواندن داستان متوجه میشویم که الکساندر به رگ و ریشهی خود و تاریخ خاندان خود میبالد و با توصیفات دقیق و جزئی و فلاشبکهای متعدد به دوران کودکی خود، خواننده را در جریان اتفاقات دیگری در تاریخ کشور و خانوادهی خود قرار میدهد. اتفاقاتی که گاه بسیار طنزآمیز و گاهی تراژیک روایت میشوند و بیانگر امیدها و آرزوهای یک نسل هستند.
شخصیتپردازی داستان، فلاشبکهای متعدد و وجود اصطلاحات و اشعار اسکاتلندی بومی باعث جذابیت دوچندان این اثر شده است. نویسنده در این اثر گذری کوتاه بر سرنوشت زندگی یکی از خانوادههای اسکاتلند در زمانهای بسیار دور دارد. به طوری که خواننده در انتهای داستان با سوالی مهم «خوشبختی واقعی در چیست» در ذهن خود مواجه میشود.
کتاب «غمهای کوچک» را انتشارات کتابسرای تندیس با ترجمهی محمد جوادی منتشر کرده است و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
درباره آلیستر مک لاود نویسندهی کتاب غمهای کوچک
آلیستر مک لاود داستاننویس و رماننویس اهل کانادا است و در دانشگاه تدریس میکند. مک لاود مدرک دکترای خود را در رشتهی نویسندگی اخذ کرده است و بیش از 30 سال است که در حوزهی ادبیات انگلیسی و نویسندگی فعالیت دارد. او در طول این سالها نزدیک به بیست داستان کوتاه منتشر کرده است اما تنها یک رمان در کارنامهی ادبی خود دارد. رمان غمهای کوچک تنها رمانی است که مک لاود نوشته است. این کتاب اولین بار در سال 1999 منتشر شده است و جوایز مطرح بینالمللی زیادی دریافت کرده است. این نویسنده توانست در سال 2001 برای کتاب غمهای کوچک موفق به کسب دریافت جایزهی بینالمللی ادبی ایمپک دوبلین شود.
در بخشی از کتاب غمهای کوچک میخوانیم
همچنان که خورشید در آسمان بالا میرفت هوا گرمتر میشد. آفتاب از میان شیشهی جلو طوری میتابید که احساس میکردیم پشت شیشهی گلخانه هستیم. شیشههای کناری را پایین کشیدیم و دستها را به قاب شیشهها تکیه دادیم تا هوای بیرون را حس کنیم. به نظر میآمد دستها که به خاطر ساعتها کار در زیر زمین سفید شده بودند در پرتو قدرتمند و سوزان خورشید به حال اول برمیگردند. کالوم گفت: تابستانها وقتی میخواستیم از جزیره راه بیفتیم، پدر همیشه به خورشید نگاه میکرد. اگر خورشید با زاویهی خاصی میتابید و موجها به شکل خاصی حرکت میکردند، موتور قایق را روشن میکرد.
یک قایق بزرگ دولتی بود و اگر به شکل خاصی گاز میداد و فرمان را در زاویهی خاصی به سمت خورشید میچرخاندی آب فواره میزد و قطرههای آن در زیر پرتو مورب آفتاب دیده میشد. مثل رنگینکمانی بود که دنبالمان بیاید. اینها باید به قبل از به دنیا آمدن تو و خواهرت مربوط باشد چون کالین کوچک بود. همیشه میگفت: بابا، بابا، رنگینکمان بساز. یک روز به مادر گفت: مامان، مگه قرار نیست یک قابلمه پر از طلا ته رنگینکمان باشه؟
مامان گفت: «نمیدانم، بعضی اینطور میگویند.»
کالین گفت: «خب، فکر میکنم قابلمهی طلای ما ته اقیانوس باشه».
کالوم مدتی ساکت ماند و بعد ادامه داد: «وقتی به ساحل قدیمی برگشتم چند بار قایق را به تنهایی به دریا بردم و آن را در جهتهای مختلف اطراف دماغهی کالوم روئک زاویه دادم و سعی کردم همان کار را کنم، اما نشد. مردم از من میپرسیدند بعدازظهرها در قايق چکار میکنم. خجالت میکشیدم بگویم دنبال رنگینکمان هستم به همین دلیل میگفتم ول میگردم. آنها هم معمولا میگفتند: ظاهرا که فقط بنزین حرام میکردی. برای همین بعد از مدتی از این کار دست برداشتم.»
گفتم: «شاید فقط تفاوت قایقها بوده است.»
گفت: شاید تفاوت قایقها بوده یا شاید تفاوت مردها. خیلی چیزها بود که میتوانستم از پدر یاد بگیرم اما وقت برای هردوی ما تمام شد؛ و مکث کرد.
كالوم ادامه داد: چهار سال پیش که در تیمینز بودیم یک شب و روز تمام دربارهی جزیره صحبت کردیم. سرانجام نتوانستیم طاقت بیاوریم؛ بنابراین به پدربزرگ زنگ زدیم و دربارهی هوا پرسیدیم. او گفت: هوا اینجا خیلی خوب است. بعد دربارهی جزیره پرسیدیم. ابتدا مکث کرد اما بعد گفت: جزیره؟
بله امروز میتوانید آن را واضح ببینید؟ بله هر روز زندگیام آن را میبینم؛ اما امروز نسیم ملایمی به سمت جنوب شرقی میوزد.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب غمهای کوچک بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی رمان خارجی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
نظرات کاربران درباره کتاب غمهای کوچک