همهچیز با یه آخ شروع میشه. با یه آخ زندگیت ساخته میشه و با یه آخِ دیگه هم به آکس میشینی. با آخِ اول تو حمومی و با آخ دوم ضربه شدی رو تخت نمره و رو زخمهات پل میزنی که خاک نشی. بابا با یه آخ خلاصت میکنه و مامان با یه آخ میندازدت رو خشت. اون هم کجا؟ ادِّلَرِش؛ وسط سینماسهیلا، وقتی هنوز آخ آخر رو نگفته و ازلی نشده؛ هنوز زخم نشده بره تو چشمهای «آزی» که یه عمر بباره به هیکلت.