اولین باری که برگمان را ملاقات میکنی، در نگاه اول فردی بهنظر میرسد با ظاهری معمولی، قامتی متوسط و موهایی تُنُک. اما همین که شروع به حرکت و صحبت میکند شور و سرزندگیاش جاری میشود. از آن آدمهایی است که چمدان سنگینات را میقاپد و بهرغم اعتراضهای تو، آن را با خود میبرد و کلماتش با حرکات موزون دستهایش همراه است... بهعنوان کسی که مدام به کندوکاو پیچیدگیهای زندگی پرداخته، لحن صبور و خردمندانهاش کاری میکند که حس میکنی برای هر چیزی جوابی ساده یافته است.
(ریچارد مریمن، ۱۹۷۱)
در ۶۴ سالگی، برگمان چهرهی یک خاقان را دارد. اگرچه چشمهای سبزـ خاکستری رنگپریدهاش میتوانند به سرعت سرد و بدگمان شوند، اجزای صورتش سرزندگی کودکانهای دارند و رفتارش حاکی از صمیمیت و بزرگمنشی است.
با این حال، راحتیاش حساب شده است. با اینکه میگوید از ملاقات کسانی که نمیشناسد بیزار است، فورا دست میاندازد گردن مهمان غریبهاش و صمیمیت گفتوگویش را با صداقت و خلوصنیت دوچندان میکند. شاید حس کنی این رفتار آموخته شدهی اینجور آدمهاست، اطوار آدمی تنها و خودپسند که خیلی دلش میخواهد محبوب باشد، کسی که همهی زندگیاش با بازیگرها کار کرده و بهخوبی از ماسکهایی که در زندگی اجتماعی به چهره میزنیم، آگاه است.
(میچیکو کاکوتاتی، ۱۹۸۳)