قط بیست و پنج ثانیه تأخیر داشتم. آنهم بهخاطر حضور غیرمترقبهی یک برگ سبز در داخل آزاد راه بود که چند ثانیه برنامهی کنترل خودکار ماشین را دچار اختلال کرد. آزاد راهها برای این هستند که بتوانی با نهایت سرعت تعریف شده، حرکت کنی. آزاد راهها باید همیشه خالی و تمیز باشند. حتی وجود یک سوزن میتواند با ایجاد اصطلاک در سرعت وقفه بیندازد. هر نوع وقفهای یعنی عقب ماندن در برنامه. یعنی تأخیر بیست و پنج ثانیهای من در رسیدن به محل برگزاری کنفرانس گروهی ارائهی موضوعات پایاننامهی دورهی پرورش نخبگان آینده.
معلوم بود که استاد داخل سالن است. داوطلبان حضور فیزیکی در سالن نشسته بودند. چهرهی بقیه را هم از داخل مانیتورهای دور سالن میدیدم. چهرهی پشت مانیتور ۳۳ به من لبخند زد. تمام این دوره هروقت کلاس دستهجمعی داشتیم به من لبخند میزد. اما من هیچوقت جواب لبخندش را ندادم. نمیخواستم تجربهی گذشته تکرار شود. وقتی دو سال قبل دورهی آموزش میانی را میگذراندم، یک نفر بود که همیشه از پشت مانیتورش به من لبخند میزد. آنموقع که در دورهی میانی بودم حال و هوای خیلی خوبی داشتم. دلم میخواست همهی همدورهایهایم را بشناسم. دعا میکردم که صاحب لبخند پشت مانیتور یکبار هم شده به طور فیزیکی در جلسات گروهی شرکت کند و او را از نزدیک ببینم.