ژو، مخفف ژوسلن است. مردی که بیستویک سال میشود شوهر من است.
او شبیه ونانتینو ونانتینی است. همان جوان خوشبرو رویی که در فیلم هالو نقش میکی الکن و در فیلم آقای گانگستر نقش پاسکال را بازی میکرد. آرواره مصمم، نگاه اندوهگین، لهجه ایتالیایی مسحورکننده، آفتاب، پوست برنزه. تنها با این تفاوت که ژوسلینو ژوسلینی من، ده کیلو بیشتر از او وزن دارد، و نیز لهجهای که بعید است دخترکش باشد.
او از زمان افتتاح کارخانه هاگن داتز در سال ۱۹۹۰ در آنجا کار میکند. دوهزار و چهارصد یورو در ماه درآمد دارد. رؤیای تلویزیونی صفحه تخت به جای تلویزیون قدیمی «رادیولا»یمان را در سر میپروراند، رؤیای داشتن یک خودروی پورشه کاین، نصب آتشدانی در سالن، مجموعه کامل دیویدیهای جیمزباند، یک ساعت مچی تاریخنگار کاسیو، و نیز زنی زیباتر و جوانتر از من. اما این یکی را به من نمیگوید.
ما دو فرزند داریم. درواقع، سه تا. یک پسر، یک دختر و یک جسد.