در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«پائولین، تو یه زن فوقالعادهای، ولی من ازت میخوام که گورتو از تو زندگی من گم کنی. چون اگه این کارو نکنی، من زن و پسر کوچیک و تمام هستیمو از دست میدم. چرا به خودت اجازه میدی با زندگی من این کارو بکنی؟»
داستان عاشقی همینگوی به مقاطعی از زندگی عشقی او اشاره دارد و اتفاقاتی که در آن دوران پر فراز و نشیب با آن رو بهرو بوده است. نویسندهی این اثر از دوستان نزدیک ارنست بوده و خودش را امانتدار رازهای او میدانسته است و از این زاویه صمیمیت و البته به دور از تعصب، برگهایی از زندگی همینگوی را با قلم خود به رشته تحریر درآورده و اسراری را فاش میسازد که ارنست تا زم ان حیاتش پرده از آن نگشوده بود.
کتاب زیبا یی بود با اینکه چند جا حس کردم سانسور شده و نیمه کاره داستان رها شده اماواسم جالب بود پیشنهاد میکنم در کنار ابن کتاب فیلم نیمه شب در پاریس رو هم ببینین لذت خوندن کتابو دو چندان میکنه