درباره اسلام و مقتضیات زمان، بررسی نسبت دین و تحولات حیات انسانی
معمولاً نظریات علما در علم اصول این است که معتقدند هر موضوعی دارای حکمی است و یک قاعدهای در این زمینه مطرح میکنند تحت این عنوان: «ما من واقعة الا و لله فیها حکم» هیچ واقعه و حادثهای نیست، مگر اینکه حکم الهی آنجا حضور دارد. هیچ حادثهای را نمیشود پیدا کرد که درباره آن حکمی وجود نداشته باشد. این نظریه، معروف است که قلمرو احکام سراسر زندگی بشر را میگیرد.
در برابر این دیدگاه یک نظریۀ دیگری وجود دارد و آن نظریه این است که دلیلی برای اینکه در همه موضوعات حکمی تشریع شده باشد نداریم. اینکه چه موضوعی دارای حکم است یا نیست و احکام الهی شامل چه مواردی میشود، تابع این است که خداوند بگوید که من فلان مسأله را واجب کردم یا حرام کردم یا مستحب کردم یا مباح کردم و اما اگر خداوند نفرماید، ما چه دلیلی داریم بر اینکه حتماً تشریعی دربارۀ همۀ مسائل اتفاق افتاده است؟