

کتاب نبرد اسطورهها
سيارهی بحرانزده و اژدهای سه سر
نسخه الکترونیک کتاب نبرد اسطورهها به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب نبرد اسطورهها
مادری بوسهای بر پیشانی پسر نوجوانش زد. سپس با چشمانی مضطرب به چشمان پسرش خیره شد و با لحنی مهربان گفت: «مانی جان مراقب خودت باش. اول تو را به خدا میسپارم و بعد به ناخدا» و با عجله ادامه داد: «راستی، تا دیر نشده باید خودمان را به ناخدا معرفی کنیم. عمویت در تلفن گفت که ناخدای این کشتی از دوستان قدیمیام است و قبلاً به او گفته که تو در این سفر دریایی چند ساعتی مهمان کشتی او خواهی بود.» سپس هر دو با قدمهای آهسته به سوی ناخدا که مشغول گفتوگو با چند مسافر بود، حرکت کردند. ناخدا مردی قویهیکل و درشتاندام، با شکمی برآمده بود که صورتی گرد و پوستی سیهچرده داشت. به نزدیکی ناخدا که رسیدند، مادر مانی کمی مکث کرد و با لحنی آرام گفت: «سلام، خسته نباشید!» ناخدا نگاهی کنجکاوانه به مانی و مادرش انداخت و با صدایی گرم و مهربان پاسخ داد: «سلام، شما هم خسته نباشید، با من کاری داشتید؟»
نظرات کاربران درباره کتاب نبرد اسطورهها