«دانيال» قهرمان كتاب، افسردۀ مشوشي است كه سالها در خارج كشور زندگي نا بساماني داشته، اما از آن همه زينت و شكوه و ثروت و مال باد آورده و يك ازدواج ناموفق زده شده و مصائب جهاني را زير سر سياستهاي پيچيده زندگي غربي مي بيند، بالاخره روزي دل به دريا مي زند و با چمداني پول به ميهن باز ميگردد. در فرودگاه به خاطر پولهاي همراهاش مورد بازجويي قرار ميگيرد. قرار است اين شوريده كه زندگي پر پيچ و تابي داشته در طول اين بازجويي علتها و فراز و نشيب زندگي خود و پدرش را در سالهاي گذشته بازگويي كند. از جمله راز ازدواج ناموفق با (آدليدا) كه روزگاري در سالهاي حكومت ستمشاهي، مأمور سازمان (سيا) در ايران بوده است و «دانيال» طي حادثهاي سر از اين راز در آورده است و ماجراي وقوع انقلاب اسلامي كه او طي يادآوريهايي از شرح آن همه روزها حديثي بازگو مي كند و...
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«تو قصهی جهانی
سریعترین کلماتی که به هر وضعی شکوهی را بنا میکنند
در هر وصف عاشقانه
و ژرفترین آنها که در پی هر وصفی هستند
به هر زبانی
تو بضاعت هر شاعر در وصف سرایش
اقلیت مظلومان در هندسه عزلت
و اکثریت عاشقانی...
در برپایی جهان!»