«کیش و مات» یک رمانی عاشقانهی ایرانی است که گاهی حال و هوای مرموزی هم پیدا میکند. «مرضیه یگانه» در این اثر توانسته در بستر داستانی پرکشش و جذاب، برخی مسائل و دغدغههای عمیق فردی و اجتماعی را هم بیان کند. کتاب کیش و مات در سال 88 در انتشارات البرز منتشر شده است.
«رویا» پزشک جوان و زیبایی است که افراد زیادی در سودای بودن کنار او وارد زندگیاش شوند. او از میان همه، دلبستهی مرد جوانی به نام «سهیل» میشود. اما سهیل پس از مدتی، با جلب اعتماد رویا، اموال و دارایی او را با خود به خارج از کشور به غارت میبرد. رویا دلشکسته و تحقیر شده است و پس از آن نفرتی نسبت به همهی مردان پیدا میکند. تا جایی که تصمیم میگیرد با هر کسی که آشنا شد، مدتی او را بازی دهد و تحقیرش کند. جریان زندگی رویا به چند ماه به همین ترتیب طی میشود، تا این که با مردی به نام «مسعود» آشنا میشود. مسعود جوانی نجیب است که قصد دارد با رویا ازدواج کند. اما رویا او را با بیرحمی از خود دور میکند. خانوادهی رویا اصرار دارند او با پسرعمویش، «فرشاد»، ازدواج کند. مقاومت رویا در برابر تصمیمی که بزرگترهای خاندان برایش گرفتهاند، واکنشهای سخت و خشن آنها را در پی دارد. رویا خود را دختری بالغ و تحصیلکرده میداند، که نیازی به صلاحدید دیگران برای تعیین مسیر زندگی و سرنوشتش ندارد. آشنایی پر از بحث و جدل رویا با «کسری» باعث میشود رویا تبدیل به آدم جدیدی شود، اما رد پای گذشتهی شوم و تباهی که دارد، او را تا پرداخت سنگینترین تاوانها، رها نمیکند.
رویا دختری است که به زیبایی، ثروت و جایگاه اجتماعی خودش اطمینان زیادی دارد. با این حال در برخورد با ناخوشیهای زندگی و زشتیهای آن، آنقدرها هم قدرتمند نیست. او پس از خیانت سهیل و رفتنش طوری از هم پاشیده که تبدیل به یک هیولای زیبا برای جذب کردن مردان و در هم شکستن آنها میشود. در میانهی داستان، این دختر پدرش را از دست میدهد، و شاید پس از همین حادثه باشد که به کسرا نزدیکتر میشود و کمکم به او اعتماد میکند. هر چند باز هم وجود کسرا نمیتواند جلوی خیلی از تصمیمات دیوانهوار وجنونآمیز این دختر را بگیرد.
روایت این رمان پرکشش و جذاب است. از ابتدای کتاب با یک شروع گنگ و تکاندهنده وارد داستان میشویم. سپس به مدتی قبل برمیگردیم تا بتوانیم رد پای ماجراها و شخصتها را بهتر دنبال کنیم، و از راز شروع ملتهب داستان سر درآوریم. پایان کتاب چندان دور از ذهن نیست. در عین حال نویسنده چندان در سر هم کردن اتفاقات و جریانات، اغراق نکرده و اتفاقات جریان طبیعی و معمولی خود را دنبال میکنند.
این داستان، چرخهای از گناه و جزا است. اما این فقط رویا نیست که برای اشتباهاتش تاوان سختی پس میدهد؛ هر کدام از آدمهای این داستان به نوعی درگیر اعمال و کردههای خود هستند. بهایی که آنها پس میدهند، حتی به قیمت زندگی کوتاهشان تمام میشود. رویا همان کسی است که با مهرههای زندگیاش خوب بازی نکرده و حالا خودش باعث شده تا کیش و مات شود. با این حال پس از این شکست سنگین، هنوز هم میتوان مهرهها را از نو چید و دوباره با صداقت و وفاداری بازی را آغاز کرد.
مرضیه یگانه نویسنده جوانی متولد سال 62 است. او تاکنون چندین کتاب نوشته که همهی آنها در میان طرفداران رمان عاشقانهی فارسی، محبوبیت زیادی دارند. «عاشقی که جنون را تجربه کرد» و «مینای عشق» از آثار معروف این نویسنده هستند. او با شناختی که از جامعهی ایران و جوانان دارد، در خلق داستانی پرکشش و بیان مسائل عمیق انسانی، نویسندهی موفقی است.
حال بدی داشتم؛ سرگیجه، حالت تهوع. تلوتلوخوران راه میرفتم. آدمهایی که از کنارم میگذشتند با چشمانشان سرزنشم میکردند. بعضی هم برایم دلسوزی میکردند. خانمی زیرلب گفت:«حقشه، میخواست کمتر بکشه».
همان طور که از پیادهروی کنار خیابان میگذشتم اشک میریختم. دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. همه چیز را باخته بودم؛ زندگی، عشق، امید
چطور توانسته بود؟ چطور توانسته بود؟ خدایا، من که توبه کرده بودم. آیا لایق چنین عقوبتی بودم؟ من توبه کرده بودم. قسم خورده بودم که دیگر مثل گذشته نباشم. توبهام را نپذیرفته بودی؟
روی پلهای نشستم. سر برگرداندم به امید آن که شاید دنبالم آمده باشد. چشمانم از اشک پر شد. ولی او را ندیدم. سرم را به دیوار تکیه دادم و ناله کردم.
دیگر ناامیدِ ناامید شده بودم. از زندگی، از نفس کشیدن. شاید همه این اتفاقات آن قدر عذابم نمیداد که احساس میکردم خدا توبهام را نپذیرفته است و همه نالهها و اشکهای من به درگاهش را نادیده گرفته است.
در حالی که به سختی راه میرفتم متوجه هیچ چیز نبودم. صداهای اطرافم را هم دیگر نمیشنیدم. تنها صدایی که در گوشم میپیچید این صدا بود: تو حق نداشتی... حق نداشتی این کار رو بکنی. تو فقط قول دادی میترسونیش...
باورم نمیشد... یعنی باید باور میکردم همه این لحظهها خواب نبود. یعنی بیدار بودم و میدیدم چگونه عقوبت کاری را میکشیدم که روزگاری خودم به سر دیگران میآوردم.
همه آن صداها داشت دوباره در گوشم میپیچید: آره رویا... آره... من بهشون اجازه دادم... چون احساس میکردم اونا حق دارند.
وای خدای من، چی شنیده بودم؟ از چه کسی شنیده بودم؟ از کسی که عشقش را باور کرده بودم؟
ناگهان همه صداها محو شد و من صدای بوق بلند ماشینی را شنیدم و بعد صدای جیغ چند رهگذر.
در خواب بودم... خدایا، شکرت که خواب بودم، همه اینها خواب بود، خواب...
اما نه، خواب نبودم، بیهوش بودم. انگار تمام گذشته جلوی چشمانم مانند فیلمی میگذشت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۶۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 416 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۵۲:۰۰ |
نویسنده | مرضیه یگانه |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۱۲/۱۵ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
رمان خیلی قشنگیه
عالی
بد