اگر تئاتر، خلاق و نمادین است، پس همۀ انواع تئاتر از جمله تئاتر رئالیستی باید اسطورهای باشد و باید به اسطورۀ رئالیسم و ادعای ضداسطورۀ آن بازخورد داشته باشد. آدامز چنین بازخوردی را در کنش انسانی ریاضیات، ضداسطوره میداند. او اسطوره را با خلاقیت و باروری بلیکی پیوند میدهد. سپس توضیح میدهد که ضداسطوره همیشه از اسطوره و آن تمامیت یکپارچه منشعب میشود و جریان حرکتی از اسطوره به ضداسطوره و از محیط به مرکز خلّاق است. به قولِ آدامز:
«هرچه به بیرون سرک میکشیم و گامی فراتر مینهیم، آنچه میآفرینیم، افسانه یا ضداسطورۀ خارجی است. تا آن که به ریاضیات میرسیم، آنجا که اتفاق عجیبی میافتد. چون ریاضیات ادعا میکند میتواند دنیا را بنمایاند ، نه آنکه دنیا براساس منطق ریاضی استوار است.