0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
چهار سوق

معرفی، خرید و دانلود کتاب چهار سوق

حکایت حسین کردشبستری
درباره چهار سوق
غریبه چشم که باز کرد توی بستر بود. چشم‌هایش تار می‌دید و هم سپیدی روبه‌رویش نشسته بود. چشم‌هایش را مالاند. و هم غیب شده بود و کنیزکی نشسته بود به جایش. تا دید به هوش آمده از اتاق بیرون رفت. سروصدایش می‌آمد که دارد به باقی خبر می‌دهد. خانه آشنا نبود. هرچه فکر کرد یادش نیامد این‌جا کجاست و اصلاً چه‌طور آمده این‌جا. آخرین چیزی که در خاطر داشت، دست سنگین میرباقر بود؛ بلند شد نشست. خانه اعیان به نظر می‌رسید. داشت اتاق را ورانداز می‌کرد که مردی میانسال وارد اتاق شد. تنومند بود و خوش‌سیما. «سلام جوان. بالاخره به هوش آمدی، ها؟ خوب است. سینه‌ات هنوز درد می‌کند، نه؟ می‌دانم دست سید سنگین است...» غریبه مات و مبهوت فقط گوش می‌داد. «حالا اسمت چیست؟ پیاده‌ی باباغیبی؟» غریبه جا خورد. خودش را کمی عقب کشید. «نترس پسر جان. من بابا حسن بیدآبادی هستم. دو سه شب است که زورآزمایی‌ات را تماشا می‌کنم. بد نمی‌جنگی. اما خوب، پیداست که چندان فوت و فن بلد نیستی. اگر بلد بودی از سید آن‌طور نمی‌خوردی که بی‌هوش شوی. ماشاءالله قوه‌ات دوچندان سید است. اما نابلدی. غمت نباشد. خودم همچو یادت می‌دهم که حظ کنی...» غریبه هنوز چیزی دستگیرش نشده بود. با تردید پرسید: «من چه‌طور آمده‌ام این‌جا؟...»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
633.۳۲ کیلوبایت
تعداد صفحات
72 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۲:۲۴:۰۰
نویسنده امین موسوی زاده
ناشرانتشارات میراث اهل قلم
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۴/۰۹/۰۹
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
20,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۶۳۳.۳۲ کیلوبایت
۷۲ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3
از 5
براساس رأی 1 مخاطب
5
ستاره
0 ٪
4
ستاره
0 ٪
3
ستاره
100 ٪
2
ستاره
0 ٪
1
ستاره
0 ٪
3
(1)
14,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
چهار سوق
چهار سوق
حکایت حسین کردشبستری
انتشارات میراث اهل قلم
3
(1)
14,000
تومان