اسطورهها داستانهایی هستند جهانی و ورای زمان که بازتابدهنده و برسازنده زندگی مایند. آنها به جست و جو در امیال، ترسها، و خواهشهای ما پرداخته و از این طریق روایتهایی را ارائه میکنند که معنی انسانبودن را به ما یادآوری کنند.
داستان وزن از حکایت ساده مجازات اطلس و رهایی موقتاش به دست هرکول که بار گیتی را از روی شانههای او برمیدارد، تخطی میکند. قصد من این بوده که به مفاهیمی همچون تنهایی، انزوا، وظیفهشناسی، بار مسئولیت، و آزادی هم بپردازم و به همین دلیل نسخه من پایان منحصر به فردی دارد که نظیر آن را جایی نخواندهاید.
هیچ کس چیزی را که حقیقت آن را احساس نکند، باور نمیکند، دوست داشتم خودم را باور نمیکردم. شبها به این امید میخوابم و روزها به این امید بیدار میشوم که رفته باشم. هرگز اتفاق نمیافتد. زانویی به جلو، زانویی دیگر خمیده... در پشت، دنیا را بالای سرم گرفتهام.
خانم لیلی جمالی در دانشگاه استاد من بودند به توانایی ایشان در ترجمه این اثر کاملا اطمینان دارم. حتی نسخه امضا شدهای از این کتاب به من داده بودند. به مشتاقان آشنایی با وینترسون و همینطور ادبیات اساطیری توصیه میکنم کتابهای زبان اصلی هم مطالعه کنند چون آثار ترجمه شده محدود و بعضاً فاقد پویایی لازم هستند