در ناصر صاحب کارخانه عظیم پتوبافی مهبد بود و در بهترین خیابان اصفهان، در نمایشگاه مجللی محصولات خود را عرضه میکرد. نمایشگاه آنها باندازهای وسیع بود که در قسمتی از آن بهترین فرشهای اصفهان هم بهمشتریان عرضه میشد. بافندگان هم اکثراً برای معامله با حاجی در نوبت میایستادند. نوع ویترین و قفسهبندیهای داخل نمایشگاه بسیار مرتب بود. حضور ناصر که مرتباً ایدههای تازه و نو برای جلب توجه مشتریان ارائه میداد، چشمگیر و کار آنها را سکه کرده بود.
اول قرار بود حاجی برای پسرش ناصر خانه مستقلی خریده و او با حمیده در آنجا زندگی کنند، ولی از آنجایی که مهبد شش ماهی بود که بقول زرینتاج بخودش مرخصی داده و از کارخانهداری به مقام باغبانی رسیده و همه کارها بسر ناصر ریخته بود که باید از اول صبح تا هشت شب میدوید، که با بیتجربگی و تنهایی حمیده مصلحت ندیدند، بعلاوه منزل حاجی مهبد وسعت فراوانی داشت که ورود پنج نفر هم در آن مشکلی نمیآفرید، چه برسد به همسر ناصر که بقول پدرش بازوی توانای او بود. قرار شد که برخلاف معمول عروس فعلا بدون جهاز وارد منزل داماد شود و در طبقه دوم منزل آنها دو اتاق پر و پیمان را به ناصر و زنش اختصاص دادند.
برای رده سنی های ۱۸تا ۲۲که خیلی از نوجوان ها تصمیمات زیبایی میگیرن که (اسمش همون تنوع طلبیه یا انتخاب اشتباه )هر کدوم به دید خودشون دارن درست برخورد میکنن و نتیجه آخر میشه شبیه داستان نادر یا ناصر