یکی از جذابیتهای رمانهای مرتبط به دوره جنگ داستانهای عاشقانهای است که از پس این روایتها نقل میشود. ریچارد فلانگن با الهام از زندگی پدر خود رمان جادهای باریک در دل شمال را نوشته است. این کتاب که برنده جایزه من بوکر شده است، داستانی در اردوگاه جنگی را روایت میکند. داستانی که با قصهای از عشق تلفیق شده است و خواننده را در این فضا آزاد میگذارد تا عشق را کشف کند. عشقی که ممکن است با بیتفاوتی ، دافعه و حتی نفرت روبرو باشد.
جادهای باریک در دل شمال روایت قصهی مردی به نام دوریگو استرالیایی است که مدت کوتاهی پس از اعزام به جنگ اسیر میشود و به اردوگاهی فرستاده میشود که سربازان ژاپنی و کرهای آن را اداره میکنند. اسیران این اردوگاه با گرسنگی و محرومیت از وقایع روزمره زندگی وحشتناک و سختی را میگذرانند. دوریگو که یک جراح است به فرمانده اردوگاه تبدیل شده و خود را در قبال حال اسیران مسئول میداند. از طرفی او دو سال قبل درگیر عشقی بیسرانجام شده و در همین زمان که در اردوگاه است نامهای به دستش میرسد که مسیر زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد.
رمان جادهای باریک در دل شمال نوشتهی ریچارد فلانگن اولین بار در سال 2014 منتشر شد و جایزه ادبی «من بوکر» را کسب کرد. این رمان در انگلستان، استرالیا و ایالاتمتحده در صدر پرفروشترین کتابها قرار داشته و بیش از یک میلیون نسخه از آن در 42 کشور به فروش رفته است. همچنین کمپانی فرمنتل استرالیا در سال 2018 اعلام کرد: سریالی تلویزیونی با اقتباس از این رمان در حال ساخت است و قرار دادی بین فلناگن و این کمپانی منعقد شده است. این داستان درباره مردی است که در طول جنگ جهانی دوم در «خط آهن مرگ» بین تایلند و بورما (میانمار) اسیر میشود.
عنوان این رمان از کتابی به قلم یک شاعر هایکو به نام «باشو» گرفته شده است. در این رمان نویسنده به بررسی عواقب جنگ، پشیمانی، تنهایی، رابطه نامشروع و عشق پرداخته است. همچنین، تجربیات مردان در اردوگاه جنگ جهانی دوم در فصلهای کوتاه شرح داده میشود. فلناگن این داستان را با الهام از خاطرات پدرش به عنوان یک اسیر در اردوگاه کار اجباری خلق کرده است. اگرچه این رمان شامل شخصیتهای بسیاری است، اما نویسنده با وجود شخصیتهای اصلی که در فصلهای اختصاصی به آنها پرداخته، تمرکز اصلی داستان خود را بر دوریگو ایوانز قرار داده است. روایت داستان دائما بین زمان حال و آینده جابهجا میشود و تجربیات دوریگو در اردوگاه و درگیریهایش به عنوان یک مرد مدرن را بازگو میکند. دوریگو پس از رهایی از اردوگاه بسیار مشهور شده و خاطرات گذشته او موضوع داغ برنامههاست. این کتاب با ترجمه فرانک سالاری از سوی انتشارات البرز منتشر شده است.
ریچارد میلر فلناگن نویسنده و فیلمساز در سال 1661 در استرالیا متولد شده است و پنجمین فرزند از یک خانواده پر جمعیت است. او بیشتر با مجموعه کارهای منتقدانهاش شناخته میشود. بسیاری فلناگن را «بهترین رمان نویس استرالیایی این نسل» میدانند.
ریچارد دوران کودکیاش را در شهری دوردست در ایالت تاسمانی سپری کرد. او در 16 سالگی دبیرستان را رها کرد اما بعدها موفق به کسب مدرک لیسانس از دانشگاه تاسمانی شد. همچنین در سال 1984 به او بورسیه تحصیلی اعطا شد تا دوره کارشناسی ارشد خود را در کالج ووستر، آکسفورد بگذراند. چندی بعد، ریچارد به عنوان یک کارگر و راهنمای رودخانه مشغول به کار شد. او قبل از روی آوردن به داستان های تخیلی چهار کتاب تاریخی نوشت و سپس، اولین رمان خود با عنوان «مرگ راهنمای رودخانه» را سال 1994 منتشر کرد که موفق به دریافت جایزه ملی داستان استرالیا شد. این رمان زندگی مردی در حال نابودی را روایت میکند. بعد از این موفقیت رمان تحسینشده «صدای یک دست» منتشر شد. این کتاب درباره خانواده اسلوونیایی در قرن بیستم است که به تاسمانی مهاجرت میکنند. از روی این رمان فیلمی هم ساخته شد که نویسندگی و کارگردانی آن بر عهده خود فلناگن بوده است. این فیلم در سال 1998 نامزد جایزه شیر طلایی در بخش بهترین فیلم شد. رمان "Gould’s Book of Fish" در سال 2001 منتشر شد و درباره مجرمی است که در قرن نوزدهم در تاسمانی و انگلیس زندگی میکند. این سومین رمان فلناگن بود که همانند آثار قبلی مورد توجه قرار گرفت و دو جایزه پیاپی را دریافت کرد. جادهای باریک در دل شمال در سال 2013 منتشر شد و فلناگن بیش از یک دهه برای تکمیل آن تلاش کرد. او قبل از انتشار این رمان پنج نسخه پیشنویس از آن تهیه کرد تا در نهایت به نتیجه مورد نظرش رسید. رمان «اول شخص» هم در سال 2017 منتشر شده و مربوط به نویسندهای مبارز است که برای نوشتن کتاب خاطراتش استخدام میشود. او علاوه بر این رمانها، چند مقاله و داستان تاریخی دیگر به چاپ رسانده که از میان آنها میتوان به «تاریخچه سیاست بیکاران در انگلیس» و «کدخدای ایگو» اشاره کرد. همچنین «یادداشتهایی درباره مهاجرت» مقالهای درباره پناهندگان سوری است و همراه با آن آثار بن کوئیلیتی، نقاش استرالیایی برنده جایزه 50 هزار دلاری، به چشم میخورد.
ریچارد فلناگن در حال حاضر همراه با همسر و سه فرزند خود در تاسمانی زندگی میکند. او علاوه بر نویسندگی به قایقرانی علاقه دارد و تا به حال سیزده بار مسیر رودخانه فرانکلین را پیموده است. همچنین، او عضو اولین گروه اعزامی برای قایقرانی در رودخانه جین استرالیا بوده است.
چرا هر چیزی با نور شروع میشود؟ دوریگو ایوانز، یاد خاطرات کودکیاش افتاد که همراه مادر و مادربزرگش در تالار کلیسا نشسته بودند؛ نور آفتاب تالار را روشن کرده بود. تالار کلیسا چوبی بود. شدت نور آفتاب چشمها را میزد. خانمهای شهر؛ دوریگو را خیلی دوست داشتند. یکی او را بغل میکرد و سپس دیگری او را در آغوش میگرفت. آن قدر او را شلپ شلپ میبوسیدند که در عالم کودکی فکر میکرد، وارد دریا میشود و دوباره به ساحل بازمیگردد و این ماجرا بارها و بارها تکرار میشد. مادرش دستش را میگرفت؛ او را داخل کلیسا میبرد و مرتب زمزمه میکرد: « خداوند به تو خیر و برکت بده، پسرم. » حدود سالهای ۱۹۱۵ یا ۱۹۱۶ بود؛ یک یا دوساله... سایهها به شکل بازویی سیاهرنگ، روی چراغ فانوس نفتی چرب، میخزیدند و بالا میرفتند. جکی مگوآیر در آشپزخانه کوچک و تاریکخانه خانواده ایوانز نشسته بود و گریه میکرد. دوریگو فکر میکرد؛ فقط بچهها گریه میکنند. جکی مگوآیر، مرد میانسالی بود، چهل سال یا شاید هم بیشتر. مرتب با دست اشکهایش را پاک میکرد، شاید هم با انگشتانش... دوریگو ایوانز یادش آمد؛ آن روز جکی گریه میکرد. صدای خردشدن چیزی را شنید. صدایی شبیه پاهای خرگوش که در تله افتاده و پاهایش را به زمین میکوبد. آن زمان نه سالش بود؛ دوان دوان نزد مادرش رفت تا تاول خونی زیر ناخن شستاش را به او نشان بدهد. قبلاً هم دیده بود که یک آدم بزرگ گریه کند، روزی که تام، برادرش، از جنگ طولانی فرانسه برگشته بود، از قطار پایین پرید؛ کولهاش را کناری انداخت و های های گریه کرد. دوریگو، برادرش را با تعجب نگاه میکرد، نمیدانست چه چیز باعث میشود تا یک آدم بزرگ این طور هق هق گریه کند. بعدها فهمید که گریه، به روشی ساده، احساس آدمی را التیام میبخشد و هر احساس درک درست زندگی است. البته احساسات هم شکل امروزی به خودشان میگیرند و عواطف برای کسانی که دیگر روی صحنه زندگی نقشی برای بازی کردن ندارند تهدید به شمار میآید. بعدها، دوریگو ایوانز به اندازه کافی عمر کرد تا تغییرات و مفهوم های زندگی را به چشم خودش ببیند و لمس کند. بعدها به چشم خود دید که بعضی آدمها از اینکه کسی گریهشان را ببیند، به شدت ناراحت میشوند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۳۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 473 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۵:۴۶:۰۰ |
نویسنده | ریچارد فلناگن |
مترجم | فرانک سالاری |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The Narrow Road to the Deep North |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۷/۰۶ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 24,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یک شاهکار بی نظیر ، بی نهایت ادیبانه و به یادماندنی .
رمانی خوش ساخت با ترجمه ی نه چندان خوب