ما انسانها، هنگامی که به دور از هیاهوی زندگی و غرور برخاسته از منصب و مقام و خدم و حشم، دقایقی در خلوت خود میاندیشیم، در مییابیم که از خود هیچ نداریم و بسیار عاجزیم. کمی که به خود توجّه میکنیم، میبینیم هر آن چه داریم، به لطف خدای متعال داریم و خوب میدانیم خداوند قادرِ قاهر - هر گاه بخواهد- هر آن چه را به ما عطا کرده، میتواند از ما باز پس گیرد؛ و این فرآیندی است که پیرامون خود، بسیار دیدهایم؛ چه بسا داراییهایی (اعمّ از ثروت، سلامتی، نیروی جوانی، و...) که در مدّت بسیار کوتاهی از دست رفتهاست. و این در حالی است که فرد دارا خود را توانای حفظ داراییاش میپنداشت؛ امّا هنگامی که خداوند اراده میکند که آن را از او باز پس بگیرد، هیچ اختیاری در حفظش ندارد.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد؛ روزی که مشغلهی فراوانی دارید و بسیار امیدوارید که کارهای خود را بتوانید در پایان روز با کامروایی به انجام برسانید و در ذهن خود، برنامههای طول روز خود را مرور کردهاید و به خود میبالید که چه زندگی منظّم و پر فعّالیتی دارید! امّا ناگهان توان خود را با یک بیماری ساده از دست میدهید و تمام روز را مجبور به استراحت میشوید، و از همهی فعّالیتهای خود – که یک به یک و به طور بسیار منظّمی در کنار یکدیگر چیده بودید- باز میمانید! در چنین موقعیتی، اگر کمی تأمّل کرده باشید، به خوبی عجز خود را در برابر قدرت خداوند یگانه، مییابید.