چهرهی نام آشنای صادق هدایت در ادبیات معاصر و تاثیر او بر جامعهی روشنفکران ایران غیر قابل انکار است. گروهی داستانهای او را تلخ و تاریک میدانند و گروهی دیگر سبک او را تکرارنشدنی. با خواندن مجموعه داستان زنده به گور با روحیات و خلقیات این نویسنده بیشتر آشنا میشویم و به ریشههای عمیقتری از وجود او پی میبریم.
صادق هدایت در بهمن 1281 در تهران به دنیا آمد. خانوادهی او تحصیلکرده و در بخشهای دولتی مشغول به کار بودند. در کودکی او به مدرسهی علمیهی تهران رفت و دوران دبیرستان خود را درمدرسهی دارالفنون گذراند ولی تحصیل را به دلیل مریضی رها کرد. پس از مدتی به مدرسهی فرانسویها به نام سنلویی رفت و در آنجا با ادبیات جهان و زبان فرانسه آشنا شد. او در این مدرسه به علوم ماورای طبیعی و علم فلسفه علاقهمند شد. او همواره علاقهمند به نوشتن بود.
هدایت دردوران دبیرستان کتاب «انسان و حیوان» را نوشت. او بسیار به حیوانات علاقه داشت و از آزار و اذیت آنها توسط بقیه آدمها بسیار رنج میبرد و برای به حداقل رساندن این آسیبها به رژیم گیاهخواری روی آورد. او همراه گروهی از دانشآموزان به عنوان اولین نفراتی که برای تحصیل به اروپا فرستاده شدند، به بلژیک رفت و در آنجا رشتهی ریاضیات محض را انتخاب کرد و به تحصیل در این رشته مشغول شد. با توجه به شرایط تحصیلی نامناسب بلژیک و علاقهی بسیاری که هدایت به فرانسه داشت او تلاش کرد تا به پاریس برود و در سال 1905 به آنجا نقل مکان کرد. پس از آن کتاب «فواید گیاهخواری» را در برلین منتشر کرد. هدایت زمانی که در پاریس بود اقدام به خودکشی کرد، ولی توسط سرنشینان قایقی نجات یافت. دلایل این کار مشخص نشد و او توضیحی بابت خودکشی خود نداد ولی نزدیکان او مشکلات عاطفی را علت این کار میدانستند.
نمایشنامهی «پروین دختر ساسان»، «زنده به گور» و داستان کوتاه «مادلن» در دورانی که او دست به خودکشی زد نوشته شده است و این آثار به خوبی تصویر سیاه هدایت از زندگی را نشان میدهند. هدایت تحصیلات خود در رشتهی معماری را ناتمام گذاشت و به تهران بازگشت و به زندگی کارمندی رو آورد. او در تهران با چهرههای سرشناسی از جمله مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شد و گروهی به نام «ربعه» را تشکیل دادند.
به دلیل نوشتن کتاب «وغوغ ساهاب» در سال 1314 او ممنوع القلم شد. در دوران ممنوعالقلمی او تصمیم گرفت دعوت «شین پرتو»، شاعر و نویسندهی ایرانی را برای سفر به هند بپذیرد. هدایت رمان «بوف کور» را که قبلا در پاریس نوشته بود، در هند چاپ کرد و برای «مجتبی مینوی» و «جمالزاده» فرستاد و در انتهای آن ذکر کرد چاپ این کتاب در ایران ممنوع است. فشار مالی شدیدی که در این دوران گریبانگیر هدایت بود، باعث شد طنز بنویسد. طنز او تلخ، و نشاندهندهی دردها و رنجهایی بود که هدایت را در تنگنا قرار داده بود.
هدایت بعد از چند سال دوباره به ایران بازگشت و در بانک ملی کار خود را ادامه داد و بعد از آن به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. پایان جنگ جهانی دوم در آثار این نویسنده تاثیرگذار بوده به طوری که در آثارش انتقادهای فراوانی را نسبت به شرایط اجتماعی میبینیم. داستان بلند «حاجیآقا» داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعهی «ولنگاری» و ترجمه آثار «کافکا» از جمله آثار هدایت پس پایان جنگ جهانی دوم است. صادق هدایت در سال 1326 دوباره به فرانسه رفت و در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ تمام آثار خود را سوزاند و خودکشی کرد.
زنده به گور اولین بار در سال 1309 منتشر شد و چاپخانهی فردوسی در تهران آن را چاپ کرد. کتاب شامل 8 داستان کوتاه است و داستان اول آن، زنده به گور نام دارد که نام کتاب از آن گرفته شده است. بقیه داستانها عبارتند از: حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، مادلن، آتشپرست، آبجی خانم، مردهخورها و آب زندگی.
زنده به گور که عدهای معتقد هستند هدایت کتاب را براساس زندگی شخصی و شخصیت روانگسیخته خود نوشته است، خاطرات مردی است که از زندگی بیزار شده و در تلاش هست تا خود را بکشد و از این زندگی رهایی یابد. او راههای مختلفی مثل خوردن تریاک را امتحان میکند تا بمیرد ولی تلاشهایش بیفایده است...
«حاجی مراد» داستان مردی بازاری است که فرزندی ندارد. او در حالی که همسرش را دوست دارد، نسبت به او بسیار بدبین است. شک و دودلی این مرد را به دردسر میاندازد...
«اسیر فرانسوی» روایت کنندهی دیدار یک پیشخدمت هتل با یک مسافر است که صحبت آنها از یک کتاب در مورد جنگ شروع میشود...
«داود گوژپشت» داستان پسری به نام داوود است. همه او را به خاطر فرم بدنش که قوز بزرگی بر پشتش دارد، مسخره میکنند. روزی او سر به بیابان میگذارد و در راه با قضایای مختلفی بر میخورد...
«مادلن» داستان دختری فرانسوی با همین نام است که با پسری ایرانی آشنا میشود و آنها با هم شروع به معاشرت میکنند و پسر به خانهی دختر دعوت میشود...
«آتشپرست» داستانی است که در یک مهمانخانه رخ میدهد. در آن «فلاندن» خاطرات باستانشناسی خود در ایران را برای دوستش روایت میکند...
«آبجی خانم» داستان دختری است که صورت نازیبایی دارد و این سبب میشود که هیچ پسری نخواهد با او ازدواج کند. این دختر به نماز و قرآن رو میآورد تا اینکه مراسم عروسی خواهرش سر میرسد...
«مردهخورها» داستان دو زن است که شوهرشان مشهدی رجب، مرده است. آنها با هم جروحث میکنند که ناگهان دزدی آنها رو میشود...
«آب زندگی» داستان سه برادر است که از پدر خود جدا میشوند و راهی را پیش میگیرند تا برای خود زندگی بسازند ولی...
این کتاب به زبانهای مختلف انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و کرهای برگردانده شده است. «برایان اسپونر»، انسانشناس و تحصیل کردهی رشتهی زبان فارسی، آن را به انگلیسی ترجمه کرده است. این کتاب را ناشرهای مختلف از جمله «انتشارات مجید»، «انتشارات نیک» و «انتشارات روزگار» در ایران منتشرکردهاند. زنده به گور را انتشارات مجید به عنوان ناشر در سایت فیدیبو برای خرید و دانلود pdf موجود است. در مقدمهی کتاب «سید علی شاهری» در مورد این نویسنده و اثرش بیان میکند: «نوشتههای هدایت را میتوان بیآنکه به نام نویسندهاش دقت کرد، فهمید که از قلم هدایت تراوش کرده است؛ زیرا هیچ کس سبک و سیاق او را در پروراندن داستان ندارد. تم تمام داستانهای هدایت شبیه به هم است و روند تمام داستانهایش مسیر مشخصی را طی میکند. زنده به گور اولین داستان این مجموعه با توصیفی قدرتمند از فضای اتاق یک بیمار آغاز میشود. اتاق درهم و برهمی که در عین بهم ریختگی، تمام اشیایش به چشم نویسنده میآید و هیچ تکهای از آنها نادیده گرفته نمیشود.»
پریشب آنجا بودم، در آن اتاق پذیرایی کوچک. مادر و خواهرش هم بودند، مادرش لباس خاکستری و دخترانش لباس سرخ پوشیده بودند، نیمکتهای آنجا هم از مخمل سرخ بود، من آرنجم را روی پیانو گذاشته، به آنها نگاه کردم. همه خاموش بودند مگر سوزن گرامافون که آواز شورانگیز و اندوهگین «کشتیبانان ولگا» را از روی صفحه سیاه درمیآورد. صدای غرش باد میآمد. چکههای باران به پشت شیشه پنجره میخورد. کش میآمد و با صدای یکنواختی با آهنگ ساز میآمیخت. مادلن جلو من نشسته با حالت اندیشناک و پکر، سر را به دست تکیه داده بود و گوش میکرد. من دزدکی به موهای تابدار خرمایی، بازوهای لخت، گردن و نیم رخ بچگانه و سرزنده او نگاه میکردم. این حالتی که او به خودش گرفته بود، به نظرم ساختگی میآمد، فکر میکردم که او همیشه باید بدود، بازی و شوخی بکند، نمیتوانستم تصور بکنم که در مغز او هم فکر میآمد، نمیتوانستم باور کنم که ممکن است او هم غمناک بشود، من هم از حالت بچگانه و لاابالی او خوشم میآمد.»
در این بین که این تصویرها از جلو چشمم میگذشت، مادرش آمد جلو پیانو نشست. من خودم را کنار کشیدم؛ یک مرتبه دیدم مادلن مثل اینها که در خواب راه میافتند از جا بلند شد، رفت ورقههای نت موسیقی را که روی میز ریخته بود به هم زد، یکی از آنها را جدا کرده، برد گذاشت روبروی مادرش و آمد نزدیک من با لبخند ایستاد. مادرش شروع به پیانو زدن، مادلن هم آهسته میخواند، این همان آهنگ رقص بود که در (ویلرویل) شنیده بودم؛ همان می سی سی پی است..
فرمت محتوا | epub |
حجم | 690.۲۰ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 120 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۰۰:۰۰ |
نویسنده | صادق هدایت |
ناشر | مجید |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۰۳/۲۳ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 95,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد باید بچشد عذاب تنهایی را مردی که ز عصر خود فراتر باشد!!!
کسایی که با سبک صادق هدایت آشنا هستن و دوستش دارن مطمئنا از این داستان کوتاه هم خوششون میاد. یه چیزی مثل بوف کور هست. برای اینکه راحتتر متوجه منظورم بشین اینم یه تیکه از دیالوگش: • "همه از مرگ میترسند، من از زندگی سمج خودم." • "الان نه از زندگی خوشم میاید و نه بدم میاید. زندهام بدون اراده، بدون میل؛ یک نیروی فوقالعادهای مرا نگه داشته. در زندان زندگانی زیر زنجیرهای فولادین، بسته شدهام."
وقتی اولین بار در نوجوانی این کتاب رو خوندم حس عجیبی داشتم چون تا اون موقع کتاب اینچنینی نخونده بودم و اصلا نتونستم با هدایت و نوشته هاش ارتباط بر قرار کنم و خیلی طول کشید تا تونستم هدایت و نوشته هاش رو بفهمم میخوام یک بار دیگه این کتاب روبخونم
ای کاش اقای جلال ال احمد زنده بودند تا تناقض حرف هایشان را به ایشان یاد اور می شدیم تناقضی که در اثار صادق به چشم نمی خورد . دوستان من پیشنهاد می کنم کتاب توپ مرواری را بخوانید .
عالی عالی عالی، بهتر از تو هم هست مگه هدایت؟
کتاب ماورای طبیعی شدن اثر دکتر جو دیسپنزا رو بخونید معجزه ها میبینید در زندگی تون از شفای بیماری تا تحولات بزرگ در زندگی، مراقبه کردن درهای افسردگی و بیماری رو میبنده و بهترین راه نجاتِ
فوق العاده است ...من با این کتاب(فقط داستان زنده به گور! ) زندگی کردم اما حقیقتا فقط داستان زنده به گورش خوب بود داستان های دیگه ش رو دوست نداشتم واز نظر من ارزش ادبی نداشت!
فقط باید خوند و گذشت ....نباید الهام گرفت
قشنگ انگار حال و روز منه.کلا سبک هدایت خاص پسنده.حس میکنم با خوندن این کتاب حالم بهتر شد چون فهمیدم فقط من نیستم که زندگی برام انقدر پوچ و بی معنیه
کتاب بسیار خوب و مفهومی است. داستان های کوتاه و تمثیلی موجود در این کتاب، پیچیدگی دلچسبی دارد به خصوص اوج این کتاب را میتوان در داستان پایانی کتاب دانست.