در این تبیین مختصر از [فلسفه] ویتگنشتاین، هدف من انجام دو کار است. نخستین آنها روشن ساختن محور اصلی اندیشهی ویتگنشتاین برای خوانندهی غیرمتخصص و دوم، شرح جایگاه اندیشهی وی در فلسفهی تحلیلی قرن بیستم است.
در محدودهی کتابی کوچک، رسیدن به هیچ یک از این دو هدف آسان نیست. برای این امر دلایل متعددی وجود دارد. دلیل اصلی آن است که آثار ویتگنشتاین، متعدد، پیچیده و مبهماند. در نتیجه، تفسیرهای متفاوتی را میپذیرند و مورد تفسیرهای زیادی هم قرار گرفتهاند. رعایت عدالت کامل، مستلزم بررسی تفصیلی و بنابراین طولانی نوشتههای وی، همراه با تبیینی از حجم بزرگ نوشتههایی است که حول کار وی رشد یافته است. از این رو هیچ یک از این دو کار را نمیتوان در این جا ارائه کرد. بنابراین، باید هدفهای مرا، فروتنانه درک کرد. مراد من از «محور» همین است؛ و فرض من آن است که خواننده هیچ معرفت قبلی از فلسفه ندارد.
پیروان ویتگنشتاین ادعا میکنند که تلاش برای ارائهی طرحهای مقدماتی و خلاصهای از دیدگاههای وی اشتباه است. یکی از شاگردان اصلی ویتگنشتاین، نورمن مالکوم، نوشته است: «تلاش برای خلاصه کردن [آثار ویتگنشتاین] نه موفق خواهد شد و نه مفید خواهد بود، ویتگنشتاین اندیشههای خود را به حدی فشرده ساخته، که فشردهسازی بیشتر آن ناممکن است. آن چه مورد نیاز است، آن است که [این اندیشهها] باز شوند و ارتباطهای میان آنها پیگیری شود». پیروان ویتگنشتاین، این نکته را نیز ذکر میکنند که خلاصههای دیدگاههای فلسفی طبعاً شکل تبیینی دستگاهمند، به معنای بیان منظم نکته به نکته نظریات را به خود میگیرند در صورتی که ویتگنشتاین در فلسفهی متأخر خود، مخالفت خود را با فلسفهورزی دستگاهمند اعلام و اشتغال به آن را رد کرده است، بنابراین، پیروان وی میگویند، طرح مختصر دیدگاههای ویتگنشتاین نه تنها محتوای آنها، که نیت آنها را نیز جداً غلط نشان میدهند.