
کتاب خانه هزارتو
نسخه الکترونیک کتاب خانه هزارتو به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نقد و بررسی کتاب خانه هزارتو
درباره کتاب خانه هزارتو
کتاب خانه هزارتو House Of Many Ways نوشته دایانا جونز، کتابی در ژانر تخیلی است که برای نوجوانان و بزرگسالان نوشته شده است. این رمان درباره دختری به نام «شارمین بیکر» است که در تمام عمرش کاری به جز کتاب خواندن نداشته و سادهترین کارهای خانه را هم نمیتواند انجام دهد، با پیشنهاد عمهی بزرگ و ثروتمندش، عمه سمپرنیا، به خانه عمو تام میرود تا در زمان سفر او از خانهاش نگهداری کند. از آن جایی که عمو تام یک جادوگر سلطنتی است، خانهای عادی مانند سایر آدمها ندارد، بلکه خانهی او، یک خانهی جادویی است که البته شارمین از این ماجرا هیچ اطلاعی ندارد. شارمین که از همان زمان بچگیاش لای پر قو بزرگ شده است و برای انجام کوچکترین کارها هم با محدودیت و ممنوعیت پدر و مادرش مواجه شده است، با استقبال تمام از این ماجرا و برای کسب استقلال بیشتر به خانه عمو تام میرود. در آن جا، شارمین متوجه میشود خانهی عمو تام، جایی است که در آن زمان و مکان معنایی ندارد و با در جادویی خانه میتوان به هر مکانی و زمانی از جهان رفت، حتی به گذشته. در زمانی که او در حال کشف اسرار دیگر خانهی جادویی است، یکی از شاگردان عمو تام به نام پیتر نزد او میآید. در این بین این دو تلاش میکنند تا به معمای سلطنتی پاسخ بدهند که دوستان دیگری به نام سوفی و هاول (دو شخصیت داستان دیگر جونز) به کمک آنها میآیند و در این بین اتفاقات جذابی میافتد که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
شما با داستانی تخیلی که با یکی از آرزوهای دیرینه انسان یعنی سفر در زمان و مکان بدون هیچ محدودیتی، پیوند خورده، مواجهید. در سیر داستان با شخصیتها و ویژگیهایشان آشنا میشوید که گاهی با لجبازیها و گاهی اوقات با رفتارهای بچگانهاش شما را اذیت میکنند و گاهی با دعواها و مقابله به مثلهای شارمین و پیتر میخندید و با همکاریهای سوفی و هاول احساس خوبی بهتان دست میدهد.
نکته قابل توجه این رمان این است که شما در ابتدای داستان با یک شارمین لجباز و لوس با حرکتهای صرفا کودکانه مواجهید ولی داستان را با یک دختر باتجربه و منطقی به پایان میرسانید. در واقع در سیر داستان با اتفاقاتی که رخ میدهد، رشد عقلانی شارمین را مشاهده میکنید. در طول داستان متوجه میشوید که شارمینی که حتی لحظهای بینی خود را از صفحات کتاب فاصله نمیداد، در خانه عمو تام مجبور است با کتابهای او طلسمها و وردهای جادویی بسازد و آنها را به دیگران بفروشد. چیزی که این داستان را جذابتر میکند، این است که با جادو مواجهید.
در تمام داستان، از ابتدا تا انتها، هر جمله در حال حل ابهامات و مسائل خواننده است و به مرور زمان تمامی اسرار داستان برای او حل میشود. این کتاب هم مانند سایر آثار جونز، با قلم خودمانی و نثر سادهاش، فضایی دوستداشتنی و دلنشین برای خواننده توصیف میکند که با وجود جادو و جادوگران و الفها، به جذابیتهای داستان اضافه میشود.
درباره دایانا وین جونز
دایانا وین جونز، نویسنده ی انگلیسی متولد 1934 است. او نویسنده آثار متعددی از جمله: قلعهای در آسمانها، شیرینبیان و جادوگر، قلعهی متحرک هاول، دختر تاجر ابریشم و... است که همهی این آثار دارای فضایی از سحر و جادو با چاشنی طنز و عشقاند. او برای کتاب قلعه متحرک و بعد از بیست سال از زمان نگارش آن، برنده جایزهی فینیکس شد. همچنین از روی آثار او مثل قلعه متحرک و قلعهای در آسمان، انیمیشین هایی ژاپنی ساخته شده که تحسین همه را بر انگیخته است. دایانا وین جونز در نهایت در سال 2011 بر اثر سرطان ریه در گذشت.
انتشارات کتابسرای تندیس کتاب خانهی هزارتو را با ترجمهی روان شراره صدیق، در اختیار شما عزیزان قرار داده تا از خواندن آن نهایت لذت را ببرید.
در بخشی از کتاب خانه هزارتو میخوانیم
عمه سِمپرُنیا گفت: « شارمِین باید این کار رو انجام بده. ما نمیتونیم عموویلیام رو توی این شرایط تنها بذاریم».
خانم بِیکر گفت: « عموویلیام؟ مگه او...؟ » بعد سرفهای کرد و صدایش را پایین آورد، به این خاطر که فکر میکرد موضوعی که میخواهد در موردش صحبت کند، مناسب نیست: « مگه او جادوگر نیست؟»
عمه سِمپرُنیا گفت: « معلومه که هست! ولی... » او هم آرامتر به صحبتش ادامه داد: « می دونی، یه غدِه درآورده و حالا پریها میخوان بهش کمک کنند. باید اون رو با خودشون ببرند تا بتونند مداواش کنند، خب، یه نفر باید مراقب خونهاش باشه. آخه میدونی اگه کسی بالای سر طلسمها نباشه فرار میکنند. من که خیلی سرم شلوغه، خیلی کار دارم، مدیریت مرکز مراقبت از حیوانات ولگرد، فقط یکی از کارایی که میکنم. »
خانم بیکر گفت: « خب، منم همینطور! این ماه یه عالمه سفارش کیک عروسی داریم. همین امروز صبح سام داشت میگفت... »
عمه سِمپرُنیا به تندی گفت: « پس شارمین باید این کارو بکنه. دیگه به اندازهی کافی بزرگ شده»
خانم بیکر گفت: « ولی... »
هر دو به سوی دیگر اتاق نشیمن نگاه کردند؛ درست همان جایی که دختر خانم بیکر با کتابی در دست نشسته بود. اندام لاغر شارمِین زیر نور خورشید که از میان گلهای شمعدانی به درون میتابید، روی کتاب خم شده بود. موهای سرخش را مانند لانهی پرنده بالای سرش جمع کرده بود و عینکش تا نوک بینی، پایین لغزیده بود. در حالی که مشغول خواندن کتاب بود، یکی از کیکهای خوشمزهی پدرش را گاز میزد. تکههای کیک روی کتاب میافتادند و شارمین با بیحوصلگی آنها را کنار میزد.
خانم بیکر با نگرانی پرسید: « شنیدی عزیزم؟ »
شارمین با دهان پُر، جوابش را داد: « نه، چی شده؟ »
عمه سِمپرُنیا گفت: « خب! پس تمومه، برنیس عزیزم! من شما رو تنها میذارم تا در مورد این مساله با هم صحبت کنید. » عمه سِمپرُنیا پس از گفتن این جمله با غرور از جایش بلند شد و دامن ابریشمیاش را صاف کرد، چتر آفتابیاش را مرتب کرد و ادامه داد: «فردا صبح میام دنبالش. حالا هم بهتره برم و به عموویلیام بیچاره بگم که شارمین از وسایلش مراقبت میکنه » عمه سِمپرُنیا آنها را ترک کرد. خانم بیکر آرزو داشت عمهی شوهرش آنقدر ثروتمند یا زورگو نبود. حالا چطور باید شارمین و همینطور سام را راضی میکرد؟.
نظرات کاربران درباره کتاب خانه هزارتو