تو قبلا ههم به این جهنم دره آمده بودی. یک روز فقط یک روز در آنجا ماندی، چون فردای آن روز بردنت به هتل دیو پاریس و در آنجا چندین هفته بیهوده کوشیدند با درمان هایی بی نتیجه غده های هنوز چرکین گردنت را مداوا کنند پس از آن سال ها به همین وضع سرگردان بودی.
رمان شب ظلمانی فراموش شدگان شرح سرگردانی و پریشان حالی یک شاگرد دباغ معمولی است. ماری دیدیه که هم نویسنده است و هم پزشک سرگذشت حیرت انگیز این آدم را از میان مطالعاتش یافته و آن رادر قالب داستانی روان شناسانه روایت کرده است.