من، مادر آنا هستم. امروز اول سپتامبر سال ۱۹۸۳ است. روز غم انگیز و اندوهباری است، زیرا هم اکنون از فرودگاه بازگشته ام، پس از بدرود با آنا. او را سوار هواپیما کردم و نمیدانم که دیگربار چه هنگام دوباره او را خواهم دید. در این لحظه، آنا بال گشوده است و به سوی ایران در پرواز است. ایران: تنها کشوری که در میان تمامی نقاطِ جهان، در این شرایط ویژه، باید از رفتن بدان سر باز میزد. کشوری که هنوز از آثار و نشانه های یک انقلاب خونین و خشونت بار، گیج و آشفته است؛ کشوری که هم اکنون درگیر جنگی بیرحمانه و هولناک است، با دشمنی دیرینه: ب ا عراق.