در اوایل قرن بیستم میلادی زمانیکه دولتها قدرت اقتصادی و سیاسی خود را تا حد زیادی از دست داده بودند، گروههایی با استفاده از قاچاق و دیگر کارهای خلاف ثروتهای سرسامآوری را به جیب زدند. کار به جایی رسیده بود که در بسیاری از مناطق قدرت مرکزی را همین گروهها که بیشترشان خانوادگی هم بودند در دست داشتند و دولت تسلطی بر آن مناطق نداشت. درگیری بین گروهها که اصطلاحا به «مافیا» معروف شدند باعث کشتارهای بسیاری شد و خاطرات تلخی از جنایت و بی عدالتی را رقم زدند. ماریو پوزو در کتاب پدرخوانده با الهام از واقعیت داستان زندگی یکی از بزرگترین باندهای مافیایی را روایت میکند.
داستان کتاب پدرخوانده درباره جنگ قدرت بین پنج خانواده مافیایی در نیویورک پس از جنگ جهانی دوم است. پس از اینکه دون ویتو کورلئونه مجروح میشود پسران او مایکل و سانی خواهان گرفتن انتقام میشوند. ویرجیل سولوزو که قاچاقچی هروئین است به دون کورلئونه تیراندازی کرده است. مایکل و سانی باید کسب و کار خانوادگی خود را حالا به کمک تام هاگن و دیگر از افراد رده بالای مافیا مدیریت کنند. پس از آنکه مایکل، «سولوزو» و افسر پلیسی را به قتل رساند درگیری به کل شهر گسترش پیدا کرد. نتیجه این درگیریها کشته شدن سانی و ریاست مایکل بر باند مافیایی خانوادگیشان شد. پس از بازنشتگی «ویتو کورلوئنه» پسرش مایکل که به ریاست باند رسیده است تصمیم میگیرد که قدرت خانوادگیشان را با نقل مکان به لاس وگاس بازسازی کند. او برای اینکار تصمیم میگیرد تا تمام باندهای رقیب را به قتل برساند. مایکل حتی شوهر خواهر خود را نیز به دلیل اینکه در قتل سانی دست داشته است میکشد. او پس از انتقام تمام داراییهای خود را به فروش میرساند و به نیویورک نقل مکان میکند.
ماریو پوزو نویسنده، فیلمنامهنویس و روزنامهنگار آمریکا است که در سال 1920 در متولد شد. پوزو بیشتر شهرت خود را با نوشتن رمانهای جنایی که دربارهی زندگی باندهای مافیایی ایتالیایی آمریکایی است بدست آورد. او علاوه بر نوشتن رمانهای جنایی، فیلمنامهنویس زبردستی هم بود و برنده دو جایزه اسکار برای فیلمهای پدرخوانده 1 و 2 شده است. پوزو از خانوادههای ایتالیاییالاصل ساکن نیویورک بود و بسیاری از کتابهایش بر اساس داستان زندگی خود و برخوردهایی که با خانوادههای قدرتمند ایتالیایی – آمریکایی داشته، روایت شده است.
پوزو اولین داستان کوتاه خود را در سال 1950 با عنوان «آخرین کریسمس» منتشر کرد. 5 سال بعد، اولین داستان بلند خود با نام «صحنه تاریکی» نوشت. پس از نوشتن این دو کتاب پوزو، در دهههای 50 و 60 میلادی به عنوان نویسنده و ویراستار در کمپانی مدیریت مجله «مارتین گودمن» مشغول به کار شد. بعد از اتمام جنگ جهانی دوم او با نام مستعار «ماریو کِلری» ماجراجوییهای جنگ جهانی را در کتابی با عنوان «حرکت درست» (true action) به رشته تحریر درآورد.
در سال 1969 مهمترین و مشهورترین اثرش پدر خوانده را منتشر کرد. ایدهی پدرخوانده از آنجایی شکل گرفت که ناشر رمان قبلی پوزو با نام «مسافر خوشبخت» به او پیشنهاد کرده بود، در صورتی که داستان مافیایی کتاب بیشتر بود قطعا کتاب جذابتر میشد. به همین دلیل او داستانی مافیایی را خلق کرد. او در مصاحبهای که بعدها با «لَری کینگ» مجری سرشناس آمریکایی، انجام داد هدف از نوشتن کتاب را کسب درآمد بیشتر عنوان کرد: «پس از فروش پایین دو کتاب قبلی، مهمترین مسئله فروش بالای رمان بعدی برای تامین هزینههای پنج فرزندم بود.» رمان پدرخوانده به عنوان پرفروشترین رمان برای ماههای متمادی در فهرست نیویورک تایمز قرار گرفت و موفقیتهای رمان منجر به ساخت نسخه سینمایی آن نیز شد.
پس از اینکه پوزو فیلمنامههای سری پدرخوانده را نوشت، مدتی وقت خود را به صرف فیلمنامهنویسی کرد. او نوشتن فیلمنامه «سوپر من» به کارگردانی «ریچارد دونر» را برعهده گرفت و همچنین طرح اولیه «سوپرمن 2» را نیز کلید زد. پوزو همچنین در داستان پردازی فیلمهای «وقتی برای مردن» و «کاتِن کلاب» همکاری داشت. از دیگر آثار او میتوان به «آخرین پدرخوانده»، «اَمرتا» و «خانواده» اشاره کرد.
با وجود تمام موفقیتهایی که نسخه سینمایی پدرخوانده بدست آورد اما باز هم رمان از جایگاه ویژهای برخوردار است. در کتاب پوزو از خشنترین مسائل صحبت کرده و داستانی کاملا خشن و مردانه را روایت کرده است. جنایت، فساد، احساس، وفاداری، قتل و جسد همه درونمایههای داستان پدرخوانده را شکل میدهند. پوزو سعی کرده است که به ریشههای جرم و قدرت گرفتن باندهای مافیایی بپردازد. با خواندن داستان مخاطب با جمله «بالزاک» نویسنده بزرگ ادبیات فرانسه روبرو میشود که معتقد بود :«پشت هر موفقیت، جنایتی نهفته است»
پوزو معتقد است گروههای مافیایی، خانوادههای سنتی هستند که سعی دارند در جامعهی مدرن آمریکایی خود را حفظ کنند و در آن پیشرفت کنند. آنها با استفاده از ارزشهای سنتی خود مانند خانوادهدوستی قدرت خود را حفظ میکردند و در جهت منافعشان از آنها استفاده میکردند. او در بخشهایی از داستانش بعضی از تعاریف کلیشهای داستانهای جنایی را به هم میریزد و داستان را به گونهای روایت میکند که گاهی اوقات باندهای مافیایی شخصیتهای خوبی به نظر میآیند. او شخصیتها را بین شرور و قهرمان بودن مدام تغییر میدهد تا بتواند جنبههای مختلف شخصیتها را به مخاطب بشناساند و به همین دلیل هم هست که داستان جذابیت خود را تا انتها حفظ میکند.
با توجه به شهرت و محبوبیتی که کتاب پدرخوانده بدست آورد، کمپانی پارامونت امتیاز نسخه سینمایی آن را خریداری کرد. پوزو نوشتن فیلمنامه «سه گانه پدرخوانده» را نیز به عهده گرفت. هر سه فیلم به کارگردانی «فرانسس فورد کاپولا» ساخته شد و به ترتیب در سالهای 1972، 1974 و 1996 به نمایش درآمدند. موفقیت فیلمهای پدرخوانده نیز به مانند کتاب چشمگیر بود. پوزو موفق به دریافت اسکار بهترین فیلمنامه برای پدرخوانده 1 و شد و کاپولا نیز جایزه اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد. «مارلون براندو» نیز برای ایفای نقش «ویتو کورلئونه» اسکار بهترین بازیگر نقش اول را به خانه برد. از دیگر بازیگران مطرح فیلم میتوان به «آل پاچینو» در نقش «مایکل» و «رابرت دنیرو» در نقش جوانی «ویتو کورلئونه» اشاره کرد.
فیلم «پدر خوانده» با بودجه محدود 6 میلیون دلاری ساخته شد اما توانست به فروش جهانی 270 میلیون دلاری دست پیدا کند. داستان فیلم بین سالهای 1945 تا 1955 رخ میدهد. داستان فیلم از کتاب طولانیتر است و بخشهای زیادی در فیلمنامه به کتاب اضافه شده است که بخشی از داستان با نظر کاپولا اضافه شده است. با وجود اینکه هر سه قسمت فیلم بسیار پرطرفدار هستند اما کاپولا از ساخت قسمتهای دوم و سوم فیلم ابزار پشیمانی کرد و فیلم اول خود را شاهکار میداند. در سال 2006 بازی «پدرخوانده» نیز بر اساس داستان فیلم ساخته شد.
نشر افق کتاب پدرخوانده را با ترجمه حبیبالله شهبازی روانه بازار کتاب کرده است. نسخه الکترونیکی و pdf کتاب نیز در سایت و اپلیکیشن فیدیبو قابل خرید و دانلود است. علاوه بر این دیگر اثر نویسنده با نام «آخرین پدرخوانده» نیز با ترجمه حبیبالله شهبازی در سایت فیدیبو موجود است.
در پس هر ثروتی جنایتی است. «بالزاک» / فصل اول / آمریکو بوناسرا در دادگاه جنایی شمارهی 3 نیویورک به انتظار عدالت نشست؛ به انتظار انتقام از مردانی که آنطور بیرحمانه به دخترش آسیب رسانده بودند، چون سعی کرده بودند به او تجاوز کنند.
قاضی، مردی هیکلدار، که گویی میخواست با دو جوانی که پشت نیمکت ایستاده بودند در بیفتند، آستینهای ردای سیاهش را بالا زد. صورتش سرد از نفرت و قدرت. اما در این میان یک چیزی درست نبود. آمریگو بوناسرا آن را حس میکرد، اما هنوز نمیتوانست بفهمد که چیست.
قاضی به تندی گفت: «شماها مانند بدترین مجرمان رفتار کردید.»
آمریگو بوناسرا با خودش گفت:«البته، البته، مانند حیوانات، حیوانات.»
دو جوان، با صورتهای تازه اصلاح کرده و موهای براقشان حالتی به خود گرفتند و سرشان را به نشانهی شرمساری پایین انداختند.
قاضی ادامه داد: «شماها مثل حیوانات وحشی جنگل رفتار کردید و شانس آوردید که به آن دختر بیچاره تجاوز جنسی نکردید، وگرنه بیست سال حکم زندان بهتان میدادم.»
قاضی مکثی کرد. چشمهایشان در پشت ابروهای قهوهای رنگ بر پشتش نگاهی زیرکانه به آمریگو بوناسرایی که صورتش در هم رفته بود انداختند و سپس به سمت پوشهای گزارش در جلویش پایین رفتند. اخمی کرد و گویی که برخلاف میل طبیعیاش راضی شده، شانههایش را بالا انداخت. دوباره به حرف آمد و گفت: «اما به خاطر جوانیتان، به خاطر نداشتن سابقه، به خاطر خانوادههای خوبتان، و به خاطر اینکه قانون به دنبال انتقام نیست، من شما را به سه سال زندان تعلیقی محکوم میکنم.»
این تنها تجربهی چهل سالهی آمریگو بوناسرا در برگزار کردن عزاداری حرفهای بود که از بروز خشم و نفرت بر چهرهاش جلوگیری کرد. دختر جوان زیبایش هنوز در بیمارستان بود، با فکی شکسته که به وسیلهی سیم به هم نگه داده شده بود و حالا این دو حیوان آزاد میشوند؟ همهاش یک بازی بود. او والدین خوشحال را تماشا کرد که بچههای عزیزشان را در آغوش گرفتند. آه، همهی آنها الان خوشحال و خندان بودند...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۴۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 748 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۴:۵۶:۰۰ |
نویسنده | ماریو پوزو |
مترجم |