شاید اصلاً همه چیز فقط یک توهم است. شاید همهی این ماجراها چیزی جز «تجربهی ذهنی» یا به قول امروزیها «انعکاس ضمیر ناخودآگاه در ضمیر خودآگاه» نیست. من نمیدانم، اما فکر میکنم همهی ماجرا از دوستی با حبیب آغاز شد. البته خداییاش را بخواهید، همهی تقصیرها هم گردن حبیب نیست؛ چون حتی قبل از آشنایی با حبیب هم بعضی چیزها برایم اتفاق میافتاد که البته به نظر خودم اصلاً عجیب و غریب نبودند. اما نمیدانم چرا خیلیها فکر میکنند این چیزها خیلی عجیب و باورنکردنی هستند. مثلاً اینکه من حتی قبل از آشنایی با حبیب هم میتوانستم صدای حرف زدن عروسکها را بشنوم. منظورم عروسکهای سخنگوی الکترونیکی نیست؛ نه، من همان عروسکهای سادهی پلاستیکی را میگویم. باور کنید این عین حقیقت است که من صدای حرف زدن همهی عروسکها یا حتی ماشینهای پلاستیکی و اصلاً همهی اسباببازیها را میشنوم. درست مثل وقتی که صدای حرف زدن شما را میشنوم.