
دروازه معبد دوباره بسته شد، بدون آنکه آناهیتا از آن بیرون شود! ماهها بود هیچکس آناهیتا را ندیده بود و کسی نمیدانست که او آنسوی در است یا این سوی در، اما آنچه امید را از بودن او در این سوی در ناامید میکرد، ردای سیاه شب بود که آلوانیا ماهها آن را بر قامت دشت و جنگل پوشانده بودند و ماهها بود که باد را به اسارت گرفته بودند تا پیام مرگ را با سوزِ جانِ شاخ و برگهای درهم تنیدهی رو به عزلت نهاده، به معبدنشینان برساند؛ و برای آنکه شولای تباهی و سیاهی را که بر دیوار معبد زبانه میکشید و در پی راهی بود تا نور تابیده از پس دیوار را خاموش کند، به دیده ببینی، هیچ حاجت نبود از تبار پاکان و فَرّنشینان و برگزیدگان ایزدی باشی؛ هر آنکس را که سر سوزنی مِهر ایزدی به دل میداشت، میتوانست این دست درازی شرم آور بر معبد آناهیتا آنکه میراث دار فَرِّ اهورایی بود، آنکه شمشیر بر اهریمنان را از رو بسته بود و آنکه صلح نامهی آب و آتش را به دست میداشت، ببیند.
-از متن کتاب-
| فرمت محتوا | pdf |
| حجم | 3.۳۰ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 313 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | ساینا احمدی |
| ناشر |