
بخشی از کتاب
ساعت چهار و نیم صبح یکی از روزهای بهمن ماه، من و عمه بابونه، پدر، مادر و بچه گربهٔ همسایه، روی راه پلههای آپارتمان کوچکمان منتظر رسیدن خواستگارم بودیم؛ هوا سرد بود.
عمه بابونه شانههایش میلرزید، بچه گربه دور خودش میرقصید، بابا هر چند دقیقه دستهایش را به هم میزد و میخواند : «س س س... سرده»، مامان کار مهمتری داشت، پلهها را بالا و پایین میرفت، تا مطمئن شود در آپارتمان درست و حسابی بسته شدهاست یا نه؟!.
تا ساعت پنج که مهمانها برسند، شانزده بار در خانه را باز و بسته کرد،من که نه، عمه بابونه شمرده بود. بعد از سیودوسال، آقای داماد همراه پدر و مادرش با پلاستیک بزرگ و قشنگی آمدند، ما زودتر از آنها داخل آپارتمان رفته، در را پشت سرمان بستیم؛ دوربین اینستاگرام را آماده کردم، به عمه بابونه سپردم، طبق آموزشهای قبلی من، از ورود خانوادهٔ داماد و ما که جلوی ورودی ایستاده ایم لایو بگیرد، بعد دعا کردم همه چیز درست پیش برود و فیلمم دیده شود.
اول از همه داماد وارد شد، مامانم مجبورش کرد، سه بار بیرون برود و آمدنش را تکرار کند، حق داشت چون همزمان نمیتوانست هم حواسش به کفشهای داماد باشد که آیا جلوی ورودی از پایش درآورده یا نه و هم به مالیده شدن شانهٔ کت داماد به دستگیرهٔ در فکر کند. مادرشوهر جان پلاستیک بزرگ را به بابا داد، بابا گفت : «زحمت کشیدین، چی آوردین؟»...
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 149.۴۸ کیلوبایت |
| مدت زمان | ۰۲:۰۹:۳۶ |
| نویسنده | غزال شاه پناه |
| گوینده | مهدی رضایی |
| گوینده دوم | غزال شاه پناه |
| ناشر | چوک |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۹/۱۲ |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |