
یکی بود یکی نبود.
در یکی از روزهای بهاری ،بلبلی زیبا وخوش رنگ در آسمان آبی پرواز می کرد. اوبسیار غمگین وناراحت بود واز پرواز کردن خسته شده بود.
همینطور که پرواز می کرد به باغی سرسبز وپرگل رسید وروی شاخه ی درختی نشست وآوازغمگینی خواند.
کفش دوزکِ خال قرمزی که در پای یکی از درختان باغ لانه ای داشت، ازصدای آوازِبلبل به بیرون امد وازهمان دور به بلبل نگاهی انداخت .
کفشدوزک باخودتصمیم گرفت که به پیش بلبل برود تا ازاو بپرسد چرا به این باغ آمده است.به سمت بلبل پرواز کرد وکنار او روی شاخه ی درخت نشست.
کفش دوزکِ خال قرمزی رو به بلبل کرد وگفت :«سلام ،من کفش دوزکِ خال قرمزی هستم ودر این باغ زندگی می کنم،اما تا حالا تورا ندیدم.»
بلبل به کفش دوزک سلام کرد وگفت:«اسم ِ من بلبل خوش رنگ است،من از لانه ام خیلی خیلی دور شده ام،اینقدر پرواز کردم تا این، باغ سرسبز را دیدم»
کفشدوزک باتعجب گفت:« یعنی گم شده ای ؟بلبل ها که حافظه ی خوبی دارند؟!»
| فرمت محتوا | mp۳ |
| حجم | 7.۶۲ کیلوبایت |
| مدت زمان | ۰۵:۲۵ |
| نویسنده | مریم قمی بزرگی |
| گوینده | مریم قمی بزرگی |
| ناشر | چوک |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۸/۱۲ |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |