معرفی كتاب تماشای پاندُرا
كتاب تماشای پاندُرا به قلم مسعود حیدریان، داستانی با مایههای روانشناختی است که به کنجکاوی در مورد یک طبقه اجتماعی خاص میپردازد. این داستان، نخست به عنوان یکی از بخشهای پادکست کافه بزرگسالی انتشار یافت و پس از اقبال عمومی، نسخه چاپی آن هم ارائه شد. وقایع این کتاب در شرق تهران، بین سالهای 1370 تا 1380 اتفاق میافتد. این کتاب اولین بار سال 1402 توسط نشر آفتاب در نروژ منتشر شد.
درباره كتاب تماشای پاندُرا
مسعود پسری 18 ساله از خانوادهای متوسط در شرق تهران است که پس از ماجراهایی، نظرش به شیوهی متفاوت زندگی دو زن جلب میشود و شروع به تعقیب داستانشان میکند. او در این راه کمکم با آموختههای پیشین ذهن خود درگیر شده و به باز تعریف واقعیت میپردازد. کتاب، تلفیقی از روایت اول شخص و واگویههای ذهنی نویسنده است که سعی در بررسی چند جانبه یک داستان دارد.
در بخشی از كتاب میخوانيم
یه روز که هم خیلی تشنهام بود و هم توی مسیر کندو بودم، یه چهرهی آشنا رو دیدم که از کافی شاپ اومد بیرون. پگاه بود. یه کم قدمهام رو شُلتر کردم تا بهش نرسم و من رو نبینه. از نظر روانی آمادگی برخورد باهاش رو نداشتم! اصلاً نمیدونستم اگه باهاش برخورد کنم چی باید بهش بگم؟ اون چجوری باهام برخورد می کنه؟ البته یه لحظه میخواستم خودم رو شیر کنم که برم جلو امّا منطقم گفت: هووو! کجا داداش؟! پگاهه هااا! خفنترین آدمی که به عمرت دیدیه هااا! وایسا سرِ جات! جُمب نخور!
خوشبختانه مسیرمون با هم تلاقی نداشت و بعد از اینکه از کافی شاپ اومد بیرون عینک دودیش رو زد و به یه سمت دیگهای رفت.
من امّا مثل بچهایی که میخواد مامانش رو گول بزنه و قانعش کنه تا براش حله-هوله بخره؛ با خودم صحبت میکردم که: ببین! الان که سر ظهره! هوا هم که گرمه! من هم که خیلی تشنهمه! اینجا هم که یه کافیشاپه! تازه؛ خیلی هم کافیشاپ معروفیه! اصلاً چرا من تاحالا نیومدم اینجا؟! زشت نیست بچهی تهرانپارسم و تاحالا کندو نرفتم؟! فردا یکی از بچهمحلهام راجع به اینجا حرف بزنه من چی دارم برای گفتن؟! یهسر میرم داخل یهچیزی سفارش میدم، میخورم، تشنگیم برطرف میشه و میام بیرون! همین! اصلاً چیکار دارم که پگاه هم همینجا میاد کافه نشینی!؟ به من چه! هر کی میخواد بیاد! من کاری به کار کسی ندارم که! من چون الان تشنهمه و اینجا یه کافی شاپه میرم تُو! همین! هیچ دلیلی واسه کنجکاوی و ماجراجویی هم نیست! اگر هم بود، من اهلش نبودم! کیه که ندونه: پگاه موجود خطرناکیه و باید ازش پرهیز کرد؟ هممم؟! من فقط یه کم تشنهمه! همین! و با همین "همین-همین-گفتنها" سر از کافی شاپ کندو درآوردم!
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 347.۵۰ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۶:۱۰:۴۳ |
نویسنده | مسعود حیدریان |
راوی | مهدی صادقی بیدمشکی |
راوی دوم | مرضیه محمدزاده |
ناشر | پرسون |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۶/۳۱ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |