
در یکی از باغهای سرسبز آتنِ باستان، مردی میانسال شاگردانش را گرد هم میآورد و از آرامش میگفت؛ از رهایی از ترس، و از لذتهای سادهای که زندگی را زیبا میسازد. او اپیکور بود؛ فیلسوفی که بهجای بحثهای انتزاعی و آیینهای پرزرقوبرق، به انسان و شادیهای طبیعی او اندیشید. کتابی که در دست دارید، روایتی معاصر از همان گفتوگوهای باغ اپیکور است؛ روایتی که میکوشد نشان دهد آموزههای او پس از دو هزار سال هنوز برای ما سخن تازه دارند.
جان سِلرز، نویسنده کتاب، شما را از همین باغ آغازین راهی سفری فکری میکند. او با زبانی روشن و بیتکلف، فلسفهای را که زمانی فقط در حلقه شاگردان اپیکور زمزمه میشد، برای خواننده امروز بازگو کرده است. مترجم کتاب، اسد ناصحی، نیز این گفتوگو را به فارسی روان و دلنشین برگردانده تا مخاطب فارسیزبان بتواند قدمبهقدم با فیلسوفی همسفر شود که زندگی را جشن میگرفت، نه ملال.
داستان از جایی آغاز میشود که اپیکور تفاوت میان رنج و لذت را بنیاد خوشبختی میداند. او میگوید کافی است به جایگاه این دو در زندگی بیندیشیم: گرسنگی رنج است و رفع آن خود لذت. از همین نگاه ساده، فلسفهای برمیخیزد که از انسان میخواهد پیش از هر کار بپرسد: این عمل به شادی میافزاید یا رنجی میکاهد؟
با ورقزدن فصلها، خواننده به نقطهای میرسد که فیلسوف پرسشی اساسی مطرح میکند: از زندگی چه میخواهیم؟ انباشتن زر و مال یا دستیابی به آرامشی پایدار؟ اپیکور هشدار میدهد که حرص و زیادهخواهی، ما را اسیر چرخهای میکند که امروز روانشناسان آن را «تردمیل لذتطلبی» مینامند. او دعوت میکند که میان نیازهای حقیقی و امیال بیپایان فرق بگذاریم.
در میانه راه، کتاب به یکی از دلنشینترین آموزههای او میرسد: دوستی. اپیکور باور داشت انسان بدون پیوندهای صادقانه و برابر، به آرامش دست نمییابد. «دوستی، پناهگاه روح است»؛ جملهای که نویسنده در این فصل نقل میکند و نشان میدهد چرا در باغ او، سفره مشترک از طعام ساده اما فضایی از اعتماد و شادی میآفرید.
سپس نوبت به آسمان و طبیعت میرسد. اپیکور با طرح آموزه چهارگانه مشهور خود، «تِترافارماکوس»، میکوشد نشان دهد بیشتر ترسهای بشر از نادانی میآید: از خدایان میترسیم چون نمیدانیم بیطرفاند، از مرگ میهراسیم چون نمیدانیم پایان احساس است. بهزعم او، شناخت قوانین طبیعت و باور به اتمها، ما را از سایه خرافات و بیمهای واهی میرهاند.
یکی از تأثیرگذارترین ایستگاههای این سفر، فصل مرگ است. اپیکور آرام مینویسد: «تا ما هستیم، مرگ نیست؛ و چون او برسد، ما دیگر نیستیم.» همین نگاه ساده اما عمیق، هراسی را که از دیرباز با بشر بوده، میزداید و به انسان یادآور میشود که باید بر بهرهبردن از لحظههای زندگی تمرکز کند.
کتاب در پایان، خواننده را به واپسین سالهای زندگی فیلسوف میبرد؛ جایی که اپیکور، گرفتار بیماری جانفرسا، هنوز برای دوستانش نامههایی سرشار از امید و آرامش مینوشت. این بخش نشان میدهد او به فلسفهاش وفادار ماند و تا واپسین دم، زندگی را با سادگی و رضایت زیست.
این سفر فکری اگرچه از دل تاریخ میگذرد، اما مقصدش امروز ماست. هر فصل کتاب پلی است میان فلسفه و زندگی روزمره: از دوستی و شادیهای کوچک گرفته تا رهایی از هراس مرگ و دلنگرانیهای بیپایان.
«فلسفه برای زیستن است، نه برای جدل.» این پیام پنهان در سراسر کتاب است؛ پیامی که آن را برای دانشجویان علوم انسانی، علاقهمندان فلسفه و حتی هر خوانندهای که در جستوجوی آرامش و بازنگری در ارزشهای زندگی است، خواندنی و الهامبخش میکند.
| فرمت محتوا | pdf |
| حجم | 1.۴۹ کیلوبایت |
| تعداد صفحات | 88 صفحه |
| زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
| نویسنده | جان سلرز |
| مترجم | اسد ناصحی |
| ناشر | سفیر فرهنگ و هنر |
| زبان | فارسی |
| تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۱۴ |
| قیمت ارزی | 1 دلار |
| قیمت چاپی | 130,000 تومان |
| مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
نگاه ساده و کاربدی به فلسفه لذت و آرامش. خوندنش باعث میشه یه بار دیگه سبک زندگیتو مرور کنی.