بخشهایی از کتاب
- من در رواندا، کشوری کوچک در مرکز آفریقا به دنیا آمدم. من در خانوادهای دوست داشتنی بزرگ شدم که از دنیای بیرون از دهکدهام بیخبر بودم. من دختر کوچولوی شادی بودم که از فجایع اطرافم بیخبر بودم.
- والدین من معلم بودند و معتقد بودند تنها راه فرار از فقر آموزش خوب است. آنها با تدریس و کشاورزی در هزینههای خود صرفهجویی کردند و خانهای ساختند که طبق استانداردهای غربی متوسط بود اما در روستای ما بسیار مجلل بود.
- در خانواده چهار بچه بودیم: من و سه برادرم. بزرگتر، ایمبل نتوکانیاگوه بود که در سال 1965، یک سال پس از ازدواج والدینم، به دنیا آمد. او جدیترین عضو خانواده بود. او آنقدر ساکت و درونگرا بود که به شوخی گفتیم او کشیش خانواده است.
- من سومین فرزند و تنها دختر در یک جامعه مردسالار بودم. من با خودم سختگیرتر از برادرانم بودم و والدینم مرا برای موفقیت در مدرسه و رشد ذهنم تشویق کردند.
- والدینم هرگز در مورد تاریخ رواندا به من یاد ندادند و در عوض سعی کردند من را از آن پناه دهند. آنها هرگز با من در مورد تبعیض یا قتلعام صحبت نکردند، و این چیزها بخشی از دوران جوانی من نبود.
- در اکتبر 1990، در سال سوم و آخر من در لیسه، جنگ بین جمعیت هوتو و توتسی رواندا در گرفت. از شنیدن اینکه شورشیان تبعیدی توتسی بودند که میخواستند به رواندا برگردند و حکومت را به دست بگیرند، شوکه شدم.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 35.۶۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۳۸:۰۰ |
نویسنده | وین دایر |
نویسنده دوم | اماکولی ایلی باگیزا |
نویسنده سوم | استیو آروین |
مترجم | یاسین قاسمی بجد |
راوی | محمدرضا علیشاهی |
ناشر | یاسین قاسمیبجد |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۰۵ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |