بخشی از کتاب
سام کت ضخیم و سنگین نیروی دریایی به رنگ آبی تیرهای را به تن داشت که از هم اتاقیاش، مارکس، به او رسیده بود. مارکس آن را در سال اول دانشگاه از فروشگاه وسایل دست دوم ارتش و نیروی دریایی خریده بود. این کت باعث میشد سام کوچکتر و بیشتر شبیه به یک کودک به نظر برسد. سام پشت سرهم از کلمه ببخشید استفاده میکرد در حالیکه اصلا چنین قصدی نداشت. میتوانست تصور کند مارکس میگوید: "حتی کنجکاو نشدی ببینی چیه؟". سام دوست نداشت مارکس او را یک آدم ضعیف ببیند، حتی اگر واقعا چنین بود.
سام قصد داشت نامش را صدا بزند، اما این کار را نکرد. به اندازهای که میتوانست، قدمهایش را تندتر کرد. در کنار صادی، غرفهای بود که شیک میوهای شش دلاری میفروخت. "صادی گرین!" دوباره او را صدا زد. باز هم صدایش را نشنید.
چهره صادی هنگام دیدنش روشن شد، و احساس کرد که دنیا به نحوی برای او متوقف میشود که هرگز برای خودش چنین نبود. پس از پانزده ثانیه، تلاش برای دیدن تصویر مخفی در پس چهره سام را متوقف کرد و به جای آن، دوست قدیمیاش دید. سالها بود که سام اینچنین نزدیک به صادی نایستاده بود؛ احساس غریبی داشت. سام به صادی نگاه کرد و فکر کرد: گذر زمان اینجوریه. نگاه کردن به یک شخص و دیدن آنها در حال و گذشته، آنهم به طور همزمان.
و این نوع از سفر تنها برای کسانی که برای مدتهای طولانی یکدیگر را میشناختند قابل درک بود. سام سعی کرد راهی پیدا کند تا صادی را از رفتن به سمت قطار منصرف کند. صادی یکی از باهوشترین افرادی بود که او میشناخت. ذهنش از راههای مختلفی که یک نفر میتوانست در سال ۱۹۹۵ شخصی را پیدا کند، عبور کرد. پیدا کردن صادی گرین کار آسانی بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 75.۸۳ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۱:۲۲:۳۶ |
نویسنده | گابریل زوین |
مترجم | یاسین قاسمی بجد |
راوی | لیلا ولی پور |
ناشر | یاسین قاسمیبجد |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۳۰ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |