وجی پتو را تا روی سینهاش بالا کشید. لبها را ورچید و خود را جمع کرد. درد داشت شدت میگرفت. دردی که از پاها شروع میشد، بالاتر میآمد و در ناحیهی شکم به اوج خود میرسید. زن به شکمش چنگ زد. عرق سردی تنش را خیس کرد. چندشش شد. نفس خسته و کشیدهای بیرون داد. دهنش خشک و بدمزه بود. بهزحمت لیوان را برداشت و جرعهای نوشید. خنکی آب به لبهایش خورد و از گلوی خشک و داغش پایین رفت. خودش را روی متکا انداخت. حالا دیگر درد رفته بود. آسوده و راحت. نه انگار که لحظهای پیش به خود میپیچید. چشمهایش را بست و صدای آرام و مداوم پسری را شنید که عاشقانه زمزمه میکرد «اگر فردا نیایی دلخور میشوم. جان مادرت بیا. دلم برایت تنگ شده. خیلی هم سرراست است. میآیی سر ایستگاه. اتوبوسهای حسنآباد را سوار میشوی. توی میدان که پیاده شدی دو دقیقه راه است. از هر کس بپرسی فوری نشانت میدهد. بعد میآیی طبقهی چهارم، بخش زنان، خب، به آنها نگو. به هوای مدرسه بیرون میآیی، بیا خب، تنها نیا. با یکی از دوستانت بیا. اصلاً چرا با اعظم نمیآیی؟ اعظم کجاست؟ بد است من باهاش صحبت کنم؟ خجالت ندارد. چرا خجالت میکشد؟ بالاخره فامیل میشویم، اصلاً من با او کار دارم. هر کار! ناراحت نشو. میخواهم ازش تشکر کنم که نامههایم را به تو میرساند. خیلی بامعرفت است. خوش به حال کسی که عاشقش بشود. همه که مثل تو نمیشوند. دو ماه است که من اینجا هستم. نه سلامی نه علیکی. فردا منتظرت هستم. باز که بهانه میآوری…»
صدای مرد برای وجی تمامی نداشت. میدانست تا وقتی گوش بدهد خواهد شنید. بلند شد، در را بست و به رختخواب برگشت. پتو را روی سرش کشید و خوابید. این دو ماه همیشه صبح در بیمارستان خیلی زود شروع شده بود. پرستار شبکار با چشمهای خسته و سرخ درجهی تب را در هوا تکان میداد و در دهن بیمار میگذاشت و میرفت. پرستار بعدی با دفترچهای میآمد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۱۰ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 379 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۳۸:۰۰ |
نویسنده | فرخنده آقایی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۱۱/۱۲ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 440,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |