عجیب است که ما همیشه نگرانیم.
ما در معرض اتفاقات و احتمالات غیرقابلپیشبینی زیادی قرار داریم که هر لحظه ممکن است آرامش ذهنیمان را به هم بزنند.
- در جهان پرجمعیتی زندگی میکنیم که دلهره، هیجان و بلندپروازی آن را آکنده است. سرشت ما به گونهای است که باید در دشتی فراخ و سرشار از آرامش و سادگی و با هیجانی نهچندان زیاد زندگی کنیم، ولی چارهای نداریم جز آمدوشد در شهرهایی غرق در فناوری.
- جسم ما بسیار ضعیف و شکننده است و هر لحظه ممکن است فروبریزد. فقط در یک لحظه، لختهخونی به کوچکی یک نقطه ما را از پای درمیآورد.
- بدون آنکه از حقایق به طور کامل سردرآوریم و بدانیم چه پیشامدی انتظارمان را میکشد، ناچاریم انتخابهای زیادی در زندگی داشته باشیم.
- در دوران کودکی در معرض انواع پریشانیها و آشفتگیها قرار میگیریم. صدماتی که تا قبل از راه افتادن بر ما وارد میشود میتوانند ذهنمان را، با آن پیچیدگیهای خاصش، در معرض آسیبهای دائمی قرار دهند.
- به ندرت به بُعد آرامبخش و الهامبخش وجودمان متوسل میشویم و در آن عمیق میشویم. خیلی کم به خودمان گوشزد میکنیم که زندگی باید کرد. رسانههای جمعی همواره آتش احساسات و ترسها را در ما شعلهور میکنند، اما چشم ما را به روی آرامش، ثبات، مهربانی و امیدی که در اطرافمان هست میبندند.
- در روابطمان با دیگران، تلاش میکنیم حالت دفاعی نداشته باشیم، اما در عین حال، از این میترسیم که اگر از نظر احساسی تسلیم فرد مقابل شویم، آسیب شدیدی به ما وارد شود ـ البته بیدلیل هم نیست.
- فرزندانی به دنیا میآوریم و تا زمانی که شاهد پیشرفت آنها نباشیم آسودهخاطر نخواهیم بود، هرچند نمیتوانیم آنها را از گزند روزگار در امان نگه داریم.
- در محل کار، ممکن است در یک لحظه اعتبارمان از بین برود، خواه از روی سوءنیت، خواه به طور سهوی. خیلی مستأصل تلاش میکنیم تا از این موقعیت سربلند بیرون بیاییم، اما همواره ذهنمان درگیر کابوس شکست است. هیچوقت خودمان را آنطور که دلمان میخواهد جوان، زیبا یا باهوش نمیپنداریم.
- در ذهنمان مدام چیزهایی مرور میشوند که یا در حال از دست رفتن هستند، یا ممکن است در موردشان اشتباه کرده باشیم، یا خرابکاریهایی هستند که در گذشته مرتکب شدهایم.
با نگاهی واقعبینانه متوجه میشویم مشکلات و دردسرهای پیش روی ما بیشک زیاد و هولناکند. اما آدمها همچنان از ما میخواهند «آرام» باشیم، انگار که آرامش به ناگهان حاصل میشود و هیچ توجه نمیکنند که آرامش دستاورد یک عمر تلاش است.
با همۀ اینها، باید با جدیت تلاش کنیم تا اندکی از اضطرابهایمان بکاهیم. در این کار موفق نمیشویم مگر اینکه درک بهتری از اضطرابهایمان داشته باشیم، عادتهای خوب را جایگزین آنها کنیم و با افراد دلسوز دربارۀ آنها حرف بزنیم. در این صورت، میتوانیم روزهای خاص و متفاوتی خلق کنیم که در آن کمتر نگران باشیم، از افکار ناخوشایند در آن خبری نباشد و قدردان موهبت زنده بودن و شگفتیهای آن باشیم.
این کتاب به موضوع اضطراب و نحوۀ غلبه کردن بر آن میپردازد.