0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  خنده‌های هراس و تنهایی نشر چشمه

کتاب خنده‌های هراس و تنهایی نشر چشمه

کتاب متنی
نویسنده:
درباره خنده‌های هراس و تنهایی

روزی روزگاری شغلی در این دنیا بوده به اسم صیاد مروارید. صیاد مروارید کارش این بوده که برود زیر آب مروارید پیدا کند. در واقع برود زیر آب صدف بیاورد، هر چه بیش‌تر بهتر، که شاید از صدتایش یکی مروارید داشته باشد و از هزارتایش یکی مرواریدِ چشم‌گیر. صیادانِ مروارید هربار بیش‌تر در دل آب فرومی‌رفته‌اند و خیلی وقت‌ها هم این‌طور می‌مرده‌اند. گاهی هم می‌شده که طرف با تمام توانش، تا جایی که نفس داشته، رفته پایین اما برگشتن به بالا را حساب نکرده و مهم نیست که مرواریدی گیرش آمده یا نه، دیگر نتوانسته برگردد روی آب. هر چه بوده می‌خواسته آن‌چه را دست هیچ‌کس بدو نرسیده و هیچ‌کس زیبایی‌اش را ندیده و نشناخته‌ ببیند نه که حتماً به دستش بیاورد، ببیند، همین که آن زیبایی را ببیند و بشناسد و به آن دست بساید کافی بوده. بعضی‌های‌شان هم شاید اصلاً حواس‌شان بوده و این‌گونه مرده‌اند؛ لابد مرواریدی دیده‌ بوده‌اند که به خیال‌شان می‌ارزیده برایش بمیرند و جنازه‌شان مرواریدبه‌دست روی آب بیاید، که همه صیدشان را ببینند، اگرچه خودشان مرده باشند؛ نه که مروارید مال آن‌ها بشود، آن‌ها مال مروارید شده باشند.

خودمان هم گاهی همین کار را می‌کنیم. به هوای صید مرواریدی یکه و تکرارنشدنی، تا نفس داریم پایین می‌رویم. آن‌قدر که حواس‌مان به وقت بالا آمدن نیست. من همیشه دوست داشتم صیاد مروارید باشم. یکی از آن‌ها که دقیقاً همین‌طور مرده است. مرواریدهای ریزودرشتی هم در زندگی صید کرده‌ام. دست‌آخر یکی را دیدم که می‌خواستم برای خودم نگهش دارم. نه که مال من شود، من مال او باشم. فکر بیرون آمدن را هم نکنم، غرق شوم، بمیرم؛ و مردم. بله، مردم. پس چه‌طور این داستان را تعریف می‌کنم؟ بسیارخب، زنده‌ام. یعنی هنوز نفس می‌کشم. هستم، اما مرواریدم را ندارم. مرواریدم را در قعر دریاها رها کردم. خودم، همین من، دستم را باز کردم و رهایش کردم. حالا همه‌ی امیدم آن است که بنویسمش، ثبتش کنم تا در یاد آدم‌ها جاودانه شود، تا مرواریدم را نشان همه داده باشم. اما هنوز نتوانسته‌ام، ننوشته‌امش. و آدمی که ننویسد مگر زنده می‌ماند؟ از آدمی که ننویسد مگر ردی به جا می‌ماند؟ و آدمی که بنویسد چه؟ یعنی اگر یک روز دیگر ما، همه‌ی ما، نباشیم چه؟

بازی‌های بزرگ حتماً دستاوردهای بزرگی هم دارند، دستاوردهای پیش‌بینی‌پذیری که اصلاً به هوای همان‌ها وارد بازی می‌شویم. اما این بازی‌ها هزینه‌ی زیادی هم دارند. آن‌قدر که نمی‌دانیم و نمی‌توانیم بفهمیم. آن‌قدر که گاهی دیگر اندازه‌شان هم پیش‌بینی‌کردنی نیست.

دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۱۹ کیلوبایت
تعداد صفحات
182 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۶:۰۴:۰۰
نویسندهمسعود بربر
ناشرنشر چشمه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
قیمت ارزی
4 دلار
قیمت چاپی
220,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۱۹ کیلوبایت
۱۸۲ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 2 مخاطب
پربار 🌳 (1)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
2 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

رمانی آموزنده و گیرا.از این جهت که نویسنده سعی کرده با بکار بردن جملات و کلمات به صورت مجاز،استعاره و کنایه، آیینه دوران مدرن و دغدغه‌های جوانان امروز باشد.که به‌خوبی از عهده آن بر آمده‌اند. با تشکر

5

#کتاب_بعدی_من

5
(4)
پربار 🌳 (1)
٪40
88,000
52,800
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
خنده‌های هراس و تنهایی
مسعود بربر
نشر چشمه
5
(4)
پربار 🌳 (1)
٪40
88,000
52,800
تومان