بخشی از کتاب
بوی دود کوچهباغ را برداشته بود. آتش زبانه میکشید و اطرافِ تنور، داغ داغ بود. ننهکبری روبند سفیدش را بسته بود دورِ دهانش. یک سربندِ پارچهای هم دورِ موهایش پیچیده بود. شعلهی آتش که کم شد، خمیر را گذاشت روی هرا و خم شد و با یک حرکت، نان را چسباند به گوشهی تنور. عرق کرده بود. دو روز در هفته نان میپخت. روزها تا شوهرش "إسمال آقا" از خواب بیدار شود، جَلدی میپرید خانهی خانمِ هویج و با هم میرفتند از فشاری، آب بیاورند. فشاری، بالای ده بود. چند ماهی بود که از طرفِ جهادِ سازندگی، یک لولهی بزرگِ آب وصل کرده بودند بالای ده. صفِ آب طولانی بود. هربار که برای آب آوردن میرفتند، دو ساعتی توی صف بودند. بعضی روزها هم بیخیال میشدند و کوزهها را روی سرشان میگذاشتند و میرفتند چشمه. توی راه هم زالزالکهای رسیده و گوجهفرنگیهای وحشی را جمع میکردند و حسابی از شوهرانشان غیبت میکردند. ننهکبری سِندارتر بود. همیشه خانمِ هویج را نصیحت میکرد. خانم هویج سهماهه باردار بود و از شوهرش حسابی حسابمیبرد. إسمالآقا و شوهرِ خانمِ هویج، توی باغِ مردم کار میکردند. فصل برداشت که میشد، خانه نبودند. از خرداد تا شهریور، یا توی باغ میخوابیدند، یا میآمدند سرمیزدند و میرفتند. بعضیوقتها هم فقط پیغام میدادند. پسرها با پدرها میرفتند و دخترها کمکِ مادرها میکردند. روستا برق نداشت و هنوز هوا گرگ و میش بود. همه برمیگشتند خانه. نفت هم سخت به دست میآمد. یک گالنِ بیست لیتری گذاشته بودند پایین، کنارِ آغلِ گوسفندها؛ یک قیفِ بزرگ هم کنار گالنها بود. إسمالآقا که میآمد، از پایین نفت میآورد و گردسوز را روشن میکردند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 18.۴۶ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۳:۰۸ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۲۶ |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |