بخشی از کتاب
چهرهی زیبایی دارد. قد بلند، چشمهای کشیده و ابروهایی پر، مال ناف تهرون. با یک دو جین خواستگار ریز و درشت.
راه که میرود، همه به او نگاه میکنند. زیبایی در چهرهی او جا خوش کرده است. البته چند جای بدنش را هم عمل کرده تا به زیبایی خدادادیاش بیفزاید.
تا زمانی که یک دختر دبیرستانی بود، آسته میرفت و آسته میآمد. آخرِ خطاهایش این بود که گاهی توی خیایان راه میرفت و وقت حرف زدن با دوستانش بلندبلند میخندید. توی کلاسشان همیشه یک نفر بود که یک نخ توی گردنش آویزان میکرد و پشت لبهای بچههایی که سیبیل داشتند را اصلاح میکرد. بچهها او را شمسی بندانداز صدا میزدند. چند بار اکیپ شمسی بندانداز، دست و پای او را گرفته بودند تا سیبیل نرم و نازک او را اصلاح کنند، اما او به هر ترتیبی دررفته بود. کمکم به کنکور و سالهای سرنوشت، نزدیک میشدند. او سعی داشت به هر ترتیبی که هست وارد دانشگاه شود. دلش رشتهی مهندسی میخواست؛ یا مکانیک یا طراحی صنعتی.
نتیجهها که آمد یک رشتهی عجیب قبول شده بود. رشتهی آبیاری. اوایل دوستانش او را مسخره میکردند و متذکر میشدند که به خانه و باغ آنها برود و آنجا را آبیاری کند.
با نارضایتی ثبت نام کرد و وارد دانشگاه شد. بعد از مدتی همکلاسیها و بر و بچههای دانشگاه، گِرد او جمع شدند. اوایل بحث خیلی جدی نبود. کمکم او، یک دستی به سر و گوشش کشید و زیبایی خدادادیاش به رو آمد.
دست کشیدن به سر و گوش او، فقط به اصلاح سیبیل نرم و نازکش ختم نشد. زمان که میگذشت، تعداد گزینههای او در صورت و بدنش که میبایست یک فکری به حال آنها بکُند بیشتر میشد. اول بینیاش را عمل کرد، ابروها را یک مدل جدید مینیاتوری درست کرد. هرچه خال و کک و مکهای اضافه بود را از بین برد. موهایش را هم هفته به هفته یک رنگی میزد. چتریها را گاه اینطرف میریخت و گاه جمع میکرد.
کمکم با برندها آشنا شد. با وجودی که پول زیادی نداشت، سعی میکرد لوازم آرایش او از بهترین برندها باشند. او رفتهرفته مارکهای کیف و کفش و انواع لباسها را کشف کرد و حالا بیشتر از اینکه به آبیاری فکر کند، به مدیریت رخت و لباسش فکر میکرد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 21.۳۱ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۵:۱۰ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۲۶ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |