بخشی از کتاب
سفرهی شام، ساعت نه شب پهن شد. از این سر سالن تا آن سر، یک سفره انداخته بودند به طول بیست متر. میزبانها و البته دخترها و خانمهای اقوام، سفره را آماده میکردند. سینیِ ماست، سالاد، دوغ، سیرترشی و مخلفاتِ غذایِ اصلی که باقالی پلو بود را دست به دست میکردند. آقایان، زودتر نوشِ جان کردند و عقب کشیدند. بچههای نقنقو هم از دماغ مادرشان درآوردند. دخترها توی گوش هم پچپچ میکردند و پسرهای جوان از لابلای دخترها نیمنگاهی به آن یکی که بیشتر پسندیده بودند میانداختند. سفرهی شام که جمع شد، توی آشپزخانه ولولهای به پا بود. یکی پارچها را میآورد، یکی داد میزد: «دستمال سفره لطفاً». آن یکی جارو به دست، برنجهای توی آشپزخانه را تمیز میکرد. پسرها برای خالی نبودن عریضه و البته چشمچرانی، بین آشپزخانه و هال در رفت و آمد بودند و دخترها هم نمکی میخندیدند. بعد شام، همه جمع شدند دورِ تلویزیونِ رنگیِ خانداییجان که بزرگترین و بهترین تلویزیونِ فامیل را داشت. قرار بود نتایج کنکور را امشب اعلام کنند. آن موقع اینترنت نبود؛ پیامنمای صدا و سیما اخبار مهم را در بعضی از ساعتهای شبانه روز اعلام میکرد. به آن میگفتند "تلهتکست". توی اقوام فقط تلویزیونِ خانداییجان تلهتکست داشت. چند تا کنکوری هم توی جمع، سرخ و سفید میشدند. آنهایی هم که میدانستند چه دستهگلی کاشتهاند هم بیصبرانه منتظر ساعت یازده بودند.
ساعت یازده شد و از جمع پنجنفرهی کنکوریها، دو نفر قبول شده و سه نفر رد شده بودند. تکلیف دو پسر که معلوم بود؛ باید میرفتند آشخوری.
میماند خانم هویج. او خیلی هم درس نخوانده بود. یادش میآمد، گاهی که برای درس خواندن به کتابخانه میرفت، یواشکی راهش را کج میکرد و به خانهی دوستانش سَر میزد. او فکر کرد تا کنکورِ سال آینده نزدیک به یکسال زمان باقی مانده. بهتر است کمی دیرتر درس را شروع کند. او اول کلاس خیاطی ثبت نام کرد. یک آموزشگاهِ معروفِ خیاطی پیدا کرد و کمکم شروع کرد به خیاطی کردن. اول انواع کوکها را یاد گرفت. خندهدارترینشان دوخت "شلال" بود. یک دوخت مارپیچی خندهدار.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 17.۵۸ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۲:۳۱ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۱۸ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |