بخشی از کتاب
راه میرفت. باد توی صورتش میزد. دستانش را توی جیبش فرو کرده بود. یک سوراخ ریز توی جیبش بود که هر چقدر باد بیشتر توی صورتش میزد و او دستش را بیشتر توی جیبش فرو میداد، سوراخ ریز، کمی جا باز میکرد. حتی خندهاش هم نمیگرفت. یقه اسکی بلندی پوشیده بود و یک پالتوی دراز که آدم را یاد پالتوی کارآگاه کاستر میانداخت. هرچند کاراگاه کاستر، بیشتر بارانی میپوشید و جنس پالتوهایش مثل آقای سیبزمینی کلفت و پشمی نبودند.
اخم کرده بود. همیشه این اخم لعنتی توی چشمهایش بود. راه میرفت و باد هوهو میکرد و او را به فکر وا میداشت.
کم میخندید؛ انگار لبهایش یخ زده بودند. اصلاً با همه چیز سر ناسازگاری داشت. از آن آدمها که یک جوری با روزگار، سر لج دارند و یک غول کوچکِ نق نقو توی مغزشان هست و یک شیطانک پشمالو زیر پوستشان که به آنها نهیب میزند که جدی باشند.
آقای سیبزمینی بسیار جدی بود. حتی وقتی بعدها یاد گرفت که کودک درونش را بیشتر از غول کوچکِ نق نقو و شیطانک پشمالوی وجودش جدی بگیرد، موقع بازی اینطور به نظر میرسید که دارد اتم میشکافد. شاید همان زمان، تبدیل به یک نیوتنِ جدید میشد و دنبال کشف یک قانونِ جدیدِ "فراجاذبه" بود. وقتی میخواست به مسافرت برود، اول جدّیتش را توی چمدانش جاسازی میکرد.
گاهی مانند پیرمردها دیده میشد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 19.۸۰ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۴:۰۶ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۱۰ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |