بخشی از کتاب
علاقهی خاصی به گیتار داشت. اما نی هم میزد. کمی هم از دَف سَر درمیآورد. عاشقِ موسیقی بود. همیشه پشتِ صندوق عقبِ ماشینش، چندتایی از این آلات موسیقی را دورِ هم جمع کرده بود و آخرِ هفتهها با بَر و بچهها، شبنشینیهای موسیقایی برپا میکردند. نی را همچین سوزناک میزد که باید مینشستی و یک دلِ سیر گریه میکردی. همسرش چندینبار، وسطِ نیزدنش آنچنان آبغورهای گرفتهبود که خودش به صورت اتوماتیک، برنامههای نی زدنش را میگذاشت برای جاهای خیلیخیلی هنری؛ از این مراسمهایی که بعضی از این روشنفکرها، دستهایشان را میزنند زیرِ چانههایشان و میروند توی یک فازِ عرفانی و بعد از اتمامِ برنامه، بلند میشوند و تا چنددقیقه به دستزدن ادامه میدهند.
توی یک آپارتمانِ فسقلی زندگی میکردند. چارهای نبود، مجبور بود تمرین کند. همسایهها خسته شده بودند از اینهمه صدا. یک همسایه داشتند که واحدشان، طبقهی بالای واحدِ آنها بود. اسمش را گذاشته بود "مرغ". از سرِ کار رسیده نرسیده میخوابید. چندبار با موهای ژولیده و پیژامهی ماماندوز بلند شده بود و آمده بود جلوی در برای اعتراض. آقای سیبزمینی، اوایل هوایش را داشت، ولی گیردادنهای آقای همسایه بیشتر و بیشتر میشد. یکبار هم دعوایشان شد و آقای همسایه گفت که الان زنگ میزند پلیس بیاید تکلیفِ او را در این خانه مشخص کند و آقای سیبزمینی هم درحالیکه اخمهایش را گره داده بود، نه گذاشته بود و نه برداشته بود، گفته بود: «برو هر غلطی که میخوای بکن. چاردیواری اختیاری».
آقای همسایه هم چند ساعت بعد پلیس خبر کرده بود. آقای سیبزمینی هم که دلش از همسایه پر بود، رفته بود جلوی در. آقای پلیس هم پادرمیانی کرده بود و قضیه ختم به خیر شده بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 14.۵۹ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۰:۲۳ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۰۸ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |