بخشی از کتاب
آقای سیبزمینی یک اسم دیگر داشت اما خودش نمیدانست. این اسم را خانم هویج که تازگیها با او آشنا شده بود، رویش گذاشته بود. آن دو عاشق چای بودند. خانم هویج توی دلش به او میگفت "آقای چایخوریان". معلوم نبود شاید آقای سیبزمینی هم به خانم هویج میگفت "خانمِ چای دَم کُنیان".
هر چه بود آشنایی آنها با طعمِ انواع و اقسام چاییهای گیاهی شروع شده بود. آنها بعد از ناهار مینشستند و لابلای دودهای سیگارِ آقای سیبزمینی چای میخوردند و گپ میزدند. خانم هویج حرفهای زیادی داشت. مینشست آنجا و تا جایی که میتوانست حرف میزد. شیطنت میکرد. یک پُک از سیگارِ آقای سیبزمینی را میکشید و چون بلد نبود دودها را از دماغش بیرون بیاورد، دهانش را باز میکرد و دودها را بیرون میداد و سرفه میکرد و بعد بلند بلند میخندید. او سیگاری نبود. شاید فقط بوی سیگار را دوست داشت. آنقدرها هم که به نظر میرسید هویج نبود. آقای سیبزمینی پانزده سالی بزرگتر از خانم هویج دیده میشد. کمِ کم پنجاه سال را داشت، مردِ با تجربهای به نظر میرسید. رفتهرفته شیطنتهای خانم هویج کار دستش داد. شبها بیدار میماند و منتظر خبری از او بود و خوابش نمیبرد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 14.۲۲ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۰:۰۷ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۶/۲۷ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |