دشمنی سگ و گربه در اغلب فرهنگها به ضرب المثلی رایج تبدیل شده است. شنیدهاید میگویند فلانی و فلانی با هم مثل سگ و گربهاند؟ پیتر چند این باور را در شکل داستانی جذاب و پرکشش و با محتوا روایت کردهاست.
داستان «چرا سگها و گربهها دشمن هماند؟» داستانی از کشور هندوستان است. این افسانهی کهن داستان سگی را روایت میکند که وفادار و امین است. اما یکباره گول گربهای بدجنس را میخورد و کارهای زشتی میکند. خوبی ماجرا اینجاست که بالاخره متوجه رفتار زشتش میشود و از آنها دست برمیدارد. کسی چه میداند، شاید همین داستان دلیل اصلی دعواهای همیشگی سگ و گربهها با هم باشد.
لال، سگی با پوست قرمز بود که در مزرعهای کوچک از بزها مراقبت میکرد. زن و مردی که در آن مزرعه زندگی میکردند، همیشه با لال مهربان بودند. برای همین هم سگ داستان ما بهدقت از بزها مراقبت میکرد؛ بزهایی بزرگ و سالم که بدنهایی سفید و صورتهایی آفتابخورده با گوشهایی نرم و دراز داشتند. این بزها غلیظترین و خوشمزهترین شیر را در تمام هند تولید میکردند. برای همین هم شیرشان مشتریان زیادی داشت. تا اینکه یک روز گربهای از آن حوالی گذشت و بوی شیر به دماغش خورد. با خودش فکر کرد: «چهکار کنم که بتوانم از این شیرها بخورم و دلی از عزا درآورم؟» و دست آخر به این نتیجه رسید که باید با سگ مزرعه دوست شود. اما نتیجهی این دوستی چه بود؟ نکند گربهی ناقلا برود سروقت شیرها و تمام آنها را تنهایی بخورد؟ ای وای! نکند همین اتفاق باعث شود که گربهها و سگها برای همیشه با هم دشمن بمانند؟ باید افسانهی «چرا سگها و گربهها دشمن هماند؟» را بخوانیم تا به جواب سؤالهایمان برسیم.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 26.۰۶ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۱:۰۷ |
نویسنده | پیتر چند |
مترجم | رحمت الله قائمی |
راوی |