بخشی از کتاب
در حین طی کردن پروسه بلوغ، متوجه شدم که اندکی با دیگران تفاوت دارم. بدون پرداختن به زندگینامهی خود، میتوانم بگویم که ذهن من در مقام یک جوان، درگیر تاریخ نظامی بود. من همچنان شبیه به سایر پسران جوان بودم و در بیسبال لیگ کوچک بازی میکردم، پیشاهنگ بودم، به اردوهای تابستانی میرفتم و اسکیتبورد بازی میکردم. با این حال، نبوغ واقعی من در کتاب تاریخ بود. هر چیزی را که به دستم میرسید با جدیت میخواندم، و در بهخاطر سپردن تاریخها و بسترها مهارت داشتم که باعث میشد تاریخ بهترین حیطه مطالعاتی برای من باشد. به گفته مادرم، اعتیاد من به تاریخ از حدود کلاس دوم شروع شد. با این حال، شخصا فقط تا کلاس سوم را به خاطر دارم. سال ۱۹۹۳ میلادی بود، ناپدری من در نیروی هوایی آمریکا کار میکرد و ما در آلمان مستقر بودیم. پیامدهای نبرد موگادیشو در تلویزیون پخش میشد. این واقعه امروزه بیشتر با نام سقوط شاهین سیاه شناخته شده. عکسهای وحشتناکی را به یاد دارم که در اخبار پخش میشد و یک سرباز آمریکایی کشته شده را نشان میداد که مانند یک سگ در خیابانها کشیده میشد. این من را نابود کرد. یک شب روی تخت دراز کشیده بودم و گریه میکردم همزمان که مادرم به من تسلی میداد. نمیتوانستم درک کنم که چگونه کسی میتواند چنین کاری را با یک انسان دیگر انجام دهد. هیچ افتخاری در این کار نبود. اکنون که خود فرزندانی دارم میتوانم به گذشته نگاه کنم و ببینم این که توانستم تأثیر چنین موقعیتی را در آن سن کم هضم کنم، خود دستاورد عمیقی بوده. با نگاهی به گذشته، به این باور رسیدم که من با بسیاری از همسالانم تفاوت اساسی داشتم. نه اینکه بهتر باشم، صرفاً متفاوت بودم.
پیش از رسیدن به پایه هشتم، بسیاری از شخصیتهای نظامی را با اشتیاق موردمطالعه قرار داده بودم. کارلوس هتکاک، جرج پتن، اروین رومل، هیانز گودریان، برنارد مونتگومری، جان پرشینگ، آدی مرفی، و پدربزگ خودم که در طی جنگ ویتنام یک ستاره نقرهای دریافت کرد. افراد زیادی در این فهرست قرار ندارند، ولی مادامیکه فداکاریهای این مردان، انگیزه آنها، ضعفهای آنها، و نبوغشان را درک میکردم، احترامم به آنها بیشتر میشد. بیتوجه به اینکه برای کدام جبهه جنگیده بودند. من توانستم یک ویژگی مشترک بین آنها پیدا کنم: ندای وظیفه. ندای وظیفه برای دفاع از سرزمین مادری، ایدهها، و مهمتر از همه دوستانشان. این همه نیازمند خدمات ایثارگرانه و درک کافی برای ارجحیت دادن موفقیت جبهه نسبت به امنیت خودشان بود. آیا ندای وظیفه، مسئولیتی است که در ما نهادینه شده یا آن را فرا میگیریم؟ من به دنبال درک این مسئله بودم که چرا برخی افراد خود را در موقعیتهای ایثارگرانه قرار میدهند. حداقل در ارتش بیشتر افراد داوطلب بودند. اینان ویژگیهای خاصی نیستند و همگی غرایز هستند، غرایز بدوی.
فرهنگ معاصر باعث غیرفعال ماندن بسیاری از این غرایز میشود چرا که ما آنها را به اندازه اجداد خود، که دائما با نبرد برای بقا سروکار داشتند، مورداستفاده قرار نمیدهیم. اما صرف غیرفعال بودن این غرایز به معنی غیرقابلدسترسی بودن آنها نیست.
ما میتوانیم شیوه استفاده از آنها در زندگی خود و استفاده از آنها برای تقویت درک و هستی خود را فرا بگیریم. هنگامی که با هستی خود آشنا شویم، میتوانیم موفقیت خود را معنا کنیم. هنگامیکه موفقیت را معنا کنیم، میتوانیم فرمولی برای رسیدن به آن تهیه کنیم. این کتاب تکهای از آن نقشه است. میتوانید در مسیر خود برای رسیدن به نهایت پتانسیل خود به دفعات از آن استفاده کنید. ولی این کتاب صرفاً یک راهنما است و اجرای استراتژی وظیفه شما است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 41.۲۳ کیلوبایت |
مدت زمان | ۵۶:۵۸ |
نویسنده | راس هیل |
مترجم | یاسین قاسمی بجد |
راوی | زهرا حاتمیان فر |
ناشر | یاسین قاسمیبجد |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۲/۲۴ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |