ادبیات مقاومت ژانر مهمی در ادبیات امروز ایران محسوب میشود. حفظ ارزشهای دفاع مقدس و انتقال آن به نسل جوانی که هیچ خاطرهای از دفاع مقدس ندارد و هرگز با جنگ و تبعات آن درگیر نبوده، رسالت مهمی است که برعهدهی نویسندگان امروز ایران است. هر سال کتابهای زیادی در این حوزه منتشر میشود که هرکدام از زاویهای به ماجرای جنگ میپردازد. رمان ارمیا اثر رضا امیرخانی رمانی است که از دید یک رزمندهی جنگ نوشته شده و به حالات روانی یک رزمنده پس از اتفاقاتی که در جبهه از سر گذرانده، پرداخته است. رمان امیرخانی برای همهی کسانی که میخواهند با روح جنگ تحمیلی آشنا شوند، انتخاب مناسبی است.
رمان ارمیا اولین رمان بلند رضا امیرخانی سال 1374 منتشر شد. ارمیا داستان یک سفر درونی است که در بستر اتفاقات سالهای پایانی جنگ ایران و عراق رخ میدهد. رضا امیرخانی با شخصیتپردازیِ دو شخصیتِ ارمیا و مصطفی که از دو بستر فرهنگی و خانوادگی مختلف و با نگاههایی متفاوت به زندگی، راهی جبهه جنگ میشوند؛ اثر ماندگاری از خود به جا گذاشته است. رمان ارمیا با وجود اینکه اولین کار نویسنده است و از لحاظ ساختاری با مشکلاتی مواجه است، اما به لحاظ محتوایی یکی از آثار خوب حوزهی ادبیات مقاومت به حساب میآید.
طرح جلد این کتاب که اثر «مجید کاشانی» است، اشارهی ضمنی به محتوای کتاب دارد. خود امیرخانی دربارهی کتابش گفته است:«علم می گوید: ماهی به خاطر دور شدن ازآب، به دلایل طبیعی می میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می کند که ماهی از بی آبی نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودش را می کشد! خشم...عجز...تنهایی...این ها لغاتی علمی نیستند. ارمیا ماهی بی دست و پای حلال گوشتی شده بود روی زمین!»
رضا امیرخانی رمان ارمیا را با رسمالخط مخصوص خودش نوشته است. برای مثال او در پایان کلماتی مانند «حتی» و «مصطفی» از الف استفاده میکند و آنها را به صورت «حتا» و «مصطفا» مینویسد. او در یکی از مصاحبههایش دربارهی این شیوهی نوشتن گفته است:« این رسم الخط در خود حرف دارد. ما زبانی داریم که اگر متوجه آن نشویم، رو به انقراض می رود و برای کمک به زبان، ما باید لغت سازی کنیم. و من سعی می کنم با این رسم الخط و ایجاد لغات جدید، به این امر کمک کنم.»
با وجود اینکه بیش از 20 سال از اولین انتشار رمان ارمیا میگذرد اما هنوزهم خوانندگان خود را دارد. «انتشارات سمپاد» وابسته به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان که امیرخانی از فارغالتحصیلان آن است؛ برای اولین بار ارمیا را منتشر کردوو رضا امیرخانی در ابتدای رمان ارمیا، این کتاب را به «جواد اِژهای» ریاست سابق سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان ایران تقدیم کرده است. بعد از انتشارات سمپاد ناشران مختلفی رمان ارمیا را منتشر کردند، این رمان به چاپ بیست و پنجم رسیده و به زبانهای اردو، ترکی و عربی ترجمه شده است.
انتشارات افق آخرین انتشاراتی است که رمان ارمیا را تجدید چاپ کرده است. pdf رمان ارمیا را میتوانید در همین صفحه خرید و دانلود کنید.
تقدیر ویژه دومین دورهی کتاب سال دفاع مقدس، بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس 1376
تقدیر ویژه اولین دورهی جشنوارهی «فرهنگی هنری مهر»، دفتر نشر و تنظیم آثار امام خمینی 1378
کتاب برگزیدهی جشنواره «ادب و پایداری»، بیست سال ادبیات دفاع مقدس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379
داستان ارمیا در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق آغاز میشود. ارمیا پسری از خانوادهای ثروتمند و ساکن شمال شهر تهران است. او زندگی راحت و آرامی را گذرانده و دانشجوی رشتهی مهندسی عمران است. خانوادهی او میانهای با جنگ و فرهنگ جهاد که فضای غالب جامعه در آن روزهاست، ندارند. ارمیا برخلاف خانوادهاش به این مسائل اهمیت میدهد.
زمستان 66 او تصمیم میگیرد بدون اطلاع خانوادهاش به جبهه برود. ارمیا به یکی از مراکز ثبت نام در جنوب شهر میرود و تقاضای اعزام به جبهه میکند. همانجا با مصطفی آشنا میشود. مصطفی پسری هم سن و سال اوست که در جنوب شهر ساکن است و در مغازهی رادیو تلویزیون فروشی پدرش کار میکند. ارمیا و مصطفی با هم آموزش میبینند و با هم به جبهه اعزام میشوند. آنها روزهای خوبی را کنار یکدیگر میگذارنند و دوستی عمیقی بینشان شکل میگیرد. در یکی از عملیاتهای روزهای پایانی جنگ، خمپارهای به سنگر مصطفی و ارمیا اصابت میکند. مصطفی شهید میشود، چشمان ارمیا شاهد این لحظه است. خود او هم به سختی مجروح میشود. شهادت مصطفی، ارمیا را به شدت منقلب میکند.
بازگشت به خانه و قرارگرفتن در محیط آرام خانواده و مراقبتهای مادرش هم فایدهی زیادی برای احوال ارمیا ندارد .او کمکم از دنیای اطراف خودش فاصله میگیرد و ارتباطش با دنیای اطراف به چالش کشیده میشود. ارمیا پس از دورهای پر تنش، راه شمال را پیش میگیرد تا شاید جنگل های شمال بتواند آرامش از دست رفته را به او بازگرداند. سیر و سلوک عرفانی ارمیا در جنگل چند روزی طول میکشد. خرداد 68 فرا رسیده است....
رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی ایرانی، متولد سال 1352 در تهران است. او از دانشگاه صنعتی شریف مدرک مهندسی مکانیک دارد. امیرخانی سال 71 در حالیکه کمتر از بیست سال سن داشت موفق به گرفتن گواهینامهی خلبانی شد. به همین دلیل به او لقب «جوانترین خلبان ایرانی» را دادهاند.
امیرخانی نوشتن را از سن کم در سالهای پایان دبیرستان آغاز کرد. اولین اثر او رمان ارمیا است. رضا امیرخانی در این رمان سعی کرده است حالوهوای یک رزمندهی دوران جنگ را به خوبی برای مخاطب تصویر کند.
امیرخانی خود را نویسندهای متعهد به انقلاب اسلامی میداند و قلمش را در راه این وقف کرده است. او روابط خوبی با «آیتالله خامنهای»، رهبر معظم انقلاب اسلامی دارد. کتاب «داستان سیستان» که امیرخانی سال 1382 نوشته است، شرح سفر آیت الله خامنهای به این استان است، او در تمام این سفر «آیت الله خامنهای» را همراهی کرد. کتاب «داستان سیستان» را «انتشارات قدیانی» منتشر کرده است .
از دیگر آثار رضا امیرخانی میتوان به «ناصر ارمنی»،« منِ او»، «از به»، «نشت نشا»، «بیوتن» ، «نفحات نفت»، «قیدار»و «رهش» اشاره کرد. او برای کتاب «رهش» برندهی یازدهمین دورهی «جایزهی ادبی جلال آل احمد» شده است. کتاب «نفحات نفت» اثر رضا امیرخانی هم در دهمین دورهی «جایزه ادبی جلال آل احمد» شایستهی تقدیر شناخته شد.
امیرخانی فعالیتهای فرهنگی زیادی در کارنامه دارد. او بین سالهای 81 تا 84 سردبیری «سایت لوح»، سایت نویسندگان ادب پایداری را به عهده داشت و بعد از آن و مدتی رئیس هیئت مدیرهی «انجمن قلم ایران» بود. امیرخانی در تمام این سالها در نشریات مختلف هم به عنوان نویسنده و تحلیلگر فعال بوده است.
ارمیا اگرچه تندتند نفس میکشید اما نمیترسید. بیشتر غافلگیر شده بود تا مرعوب. کمکم نفسش جا آمد. اگرچه تا حدودی ترسیده بود ولی سعی میکرد به روی خودش نیاورد.
-دستت درد نکند. انگار نمایندهی خدا بود. آمده بود من را بیدار کند و برود. میخواستند نمازم قضا نشود. خدا ممنونت هستم. خیلی به فکر مایی. یکیشان هم اگر میآدم کافی بود. لازم نبود بچه گرازها را به زحمت بیاندازی! ولی خوب دستشان درد نکند. البته خداجان، میتوانستی با باد، با پرنده، چه میدانم یک چیزهای سادهتری هم ما را بیدار کنی!
خودش از حرف خودش خندهاش گرفته بود. اگر کسی دیگر حرف میزد، به کفرگویی میافتاد. گلهی گرازها در انبوه جنگل گم شدند. صدای پایشان و صدای شکسته شدن شاخهها دیگر به گوش ارمیا نمیرسید. نسیم سبکی شروع به وزیدن کرد. احساس سرما روی پاهای ارمیا که با بزاق گراز خیس شده بودند، به وجود آمد. به پاهایش نگاه کرد. از لحاظ ظاهر هیچ فرقی با قبل نداشتند. اما بزاق خشک شدهی گراز، بشرههای رویین پوست را به هم چسبانده بود. ارمیا به سمت چشمه راه افتاد. باید پاها را میشست و وضو میگرفت. به کنار چشمه رسید. خودش را در آب زلال در نور کم قبل از سپیده نگاه کرد. هیچ شباهتی به گراز نداشت. خواست پاهایش را بشوید. ناگهان انگار کسی صدایش کرده باشد، کمر را صاف کرد. با خود شروع به حرف زدن:
-اِاِ، گراز بود... خوک وحشی... خوک غیراهلی. خوب خوک که نجسه! آخ آخ ، حالا لباس هام همه کثیف شدند. همه نجس هستند. باید با همین ها نماز بخوانم! آره دیگر، کاریش نمیشود کرد.
با خودش تمام احکام فقهی را که بلد بود، مرور کرد. شک نداشت که خوک نجس است. گراز هم احتمالا نوعی خوک بود. با لباس نجس هم که نمیشد نمار خواند. یاد حکمی افتاد که اگر وقت نماز تنگ شده باشد، در هر شرایطی میشود نماز خواند، حتا اگر لباس نجس باشد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۲۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 299 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۵۸:۰۰ |
نویسنده | رضا امیرخانی |
ناشر | نشر افق |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۱/۲۸ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 53,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
با وجود تعریف های زیاد توی نظرات، نظر من رو جلب نکرد. کتاب در مورد جنگ تحمیلی هست. رابطه ای از دو رزمنده تعریف میشه یه جور رابطه عاشقانه نچسبه بنظر من، شاید میخواسته تداعی کننده رابطه شمس و مولانا باشه ولی بصورت جذابی بهش پرداخته نشده، حتی رابطه ارمیا و پیرمرد در آخر کتاب هم تز همین کیفیت پایین برخورداره، قصه خیلی تکرار داره و هیچ چیز جدیدی بهش وارد نمیشه حتی وقتی ارمیا میخواد دریچه های جدیدی از زندگی رو به روی خودش باز کنه باز هم روند همه چیز تکراریه، فقط فضا عوض شده، به جای سنگر و اتاق خونه، فضا به جنگل منتقل شده، در نهایت هم قصه با ارتحال امام تموم میشه و یهو افسردگی روی افسردگی میاد. البته باز هم بهترین قسمت کتاب فصل های آخر بود که روزهای ۱۴ تا ۱۶ خرداد رو توصیف میکرد. در کل کتاب ضعیفی بود با اینکه موضوع جنگ موضوعی هست که جای پرداخت بیشتر و بسیار متنوعی داره. در نهایت میتونم بگم لعنت به جنگ و قدرت که چنین بلای بی درمانی سر خیلی از جوانهای ما آورد. کاش که خونشون پایمال نشده باشه و جون عزیزی که گذاشتن کف دستشون و رفتن حیف نشده باشه.
بجزجذابیت خاص نثر اقای امیرخانی ومختصردافعه ناشی از رسم الخط خاص نویسنده که درخوانش های اولیه آثارشان توسط خواننده با غلط املایی یا تایپی یاعدم ویراستاری ادبی کتاب اشتباه گرفته میشود ونیز صرف نظراز اعتقادات مذهبی وباورمندی به حرمت ومنزلت قلمش که سفارشی نویسی درادبیات وداستان را برنمی تابد،هرچندگاهی هم سفرنامه نوی سی باسفارشی نوشتن هم پهلو میشودکه این عاری ازاشکال است که نویسنده به سفارشی در مسیر یا تامقصدی واقعیات پیش رو ودریافت ها ودیده هایش را به نگارش در آورد،امابی شک برای تعداد زیادی از خوانندگان محترم همذات پنداری با شخصیتهای آثار نویسنده میتواند یکی ازمهمترین دلایل علاقمندی به آثار این نویسنده محترم باشد…
عاشق پازل مانند بودن کتاب هستم روایت تکه تکه هست مثل قطعه های پازل، تکه ای از گذشته و تکه ای از آینده روایت میشه و این ها کنار هم قرار میگیرن و گره های داستان باز میشن داستان پسری به نام ارمیاست که دانشگاه را رها میکنه و برای دفاع از کشور به جبهه میره در اونجا با پسری به نام مصطفا دوست میشه مصطفی شهید میشه و ارمیا متحول از شهادت دوستش... در واقع داستان اصلی داستان تحول ارمیا بعد از شهادت مصطفاست و اتفاقاتی که براش میفته داستان ها و رمان های امیرخانی یه طور خاصین انگار تو رو از دنیا جدا می کنند و می برنت به یه عالم دیگه موضوع داستان و نحوه ی پردازش بهش ناب بود اما به شخصه، "من او" رو بیشتر از ارمیا دوست داشتم
دارم فکر میکنم اگه از روی این کتاب فیلمی ساخته بشه چندتا جایزه میبره تمام داستان کنجکاوی داره که بعد این چی میشه؟ یه جاهایی یه چیزایی میخونید که میگید به کجای داستان ربط داره که بعد چند صفحه متوجه میشید داستان بعد هر صفحه داره کامل و کامل تر میشه و روون تر شاید یه مقدار طول بکشه به رسم الخط کتاب عادت کنید که فکر میکنم نظر خود نویسنده بوده که رسم الخط حفظ بشه کتاب بیوتن که اینجوری بود نقل قول ها گفته نشده و باید رفتار شخصیت ها رو بفهمید تا پی ببرید کدوم حرف برای کدوم شخصیته در کل عالی بود حتما پیشنهاد میکنم
فقط دارم گریه میکنم .بهترین کتابی بود که در زمینه جنگ خواندم
بنده زیاد با این کتاب و فضاش ارتباط برقرار نکردم. به نظر من این بخش از کتاب که در ادامه کپی میکنم به مراتب بهتر برهه زمانی که نویسنده در کل کتاب سعی داره شرح بده رو توصیف میکنه: "اینها باقیمانده یک نسل هستند. اینها پسمانده هستند. یعنی تقصیری هم ندارد، تقصیر مال آنهایی است که اینها را به این روز انداختهاند. این بچه جای شاگرد من است. اینها را فرستادند مغزشان را شستند. حالا اینجور شدند. استحکام فکری ندارند. اصلا خط فکریشان مشخص نیست."
عالی برای این کتاب نمی تونه احساس ام رو توصیف کنه. تفسیر و نگاه قابل تامل به عشق ، رفیق ، جنگ و بخشی از حاشیه ها. خوبی کتاب اینکه داستانه. البته داستانی که میشه باهاش همزاد پنداری کرد و بخش وسیعی از واقعیت ها و یا شاید حقایق رو در اون دید. و چراغ قضاوت درباره هر انچه که روایت میشه و پایان تلخ و .... داستان رو در ذهنمون روشن می کنه. خیلی دلم می خواست داستان طور دیگه تموم می شد.
ضعیف ترین کتاب رضا امیرخانی با ته مایه های سفارشی نویسی! با این که عقاید رضا امیرخانی رو قبول ندارم لیکن براش احترام قایل بودم منتها با خواندن این کتاب میتونم بگم که ایشون یا خیلی عوض شده یا اگه آب باشه ماهیگیر خوبیه. داستان سیستان رو از ایشون بخونید بهتر هست تا این کتاب. والسلام
روند کلی کتاب صعودی وخوب بود و خیلی لذت بخش بود خوندنش ...ولی من آخرش رو دوست نداشتم .یطوری که شک کردم شاید برگه آخر کتابم کنده شده ودنبال ته داستان بودم!!! بعد اینکه مطمعن شدم همین بوده آخرش... خودم صفحه اخر کتابم رو کندم و ترجیح دادم پایان داستان باز باشه !!! (این کتاب رو دهه هفتاد نوشتن و چندین بار مجدد چاپ شده ؛ مطمعنا قابل مقایسه با کارهای بعدیشون نیست)
اوایل کتاب داستان برام جذاب بود . ماجرای یک رزمنده که از جبهه برگشته و برخورد او با جامعه و مردم با او . به نظرم اگر فقط به همین بخش بال و پر میداد خیلی سوژه جذاب و جوان پسندی میشد . ولی خب داستان جنگل و معدنچی ها با توصیفات زیاد از حد در مورد مته و پتک و اینجور چیزا خیلی داستان رو به حاشیه برد و کسل کننده شده بود در کل به نظرم کتاب متوسطی هست .