0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب صوتی  جزیره مثنوی نشر نوین کتاب

کتاب صوتی جزیره مثنوی نشر نوین کتاب

«حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه» و «زاهدی که بسیار می‌گریست»

کتاب صوتی
نویسنده:
درباره جزیره مثنوی

در این قسمت از مجموعه «جزیره مثنوی» به سراغ حکایت «حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه» می‌رویم که ماجرای یکی از مشایخ طریقت به نام احمد خضرویه را روایت می‌کند. شیخ داستان ما به جوانمردی و بخشندگی معروف بود و همه می‌دانستند که او مردی است که دستگیر بینوایان و فقیران است اما خودش آهی در بساط ندارد. اما با تمام این‌ها از ثروتمندان زمانه خودش وام می‌گرفت و به فقیران آن دوران می‌داد. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه شیخ پیر و شکسته شد و به پایان عمرش نزدیک شد. چنین شد که طلبکارها که دیدند حال شیخ خوب نیست و اوضاع روبه‌راهی ندارد، به سراغش آمدند تا طلب‌هایشان را از او بگیرند. طلبکارها جمع شدند و با ترش‌رویی و تلخی به شیخ پیر نگاه می‌کردند. در این هنگام کودکی حلوافروش از کنار خانقاه گذشت و چنین می‌شود که مسیر قصه را مولانا تغییر می‌دهد تا داستان را به آن مقصودی که می‌خواهد هدایت کند...

ادامه این حکایت شنیدنی را می‌توانید با تفسیر و تحلیل علیرضا شریعتی بشنوید که با رویکردی درمانی حکایت‌های مثنوی معنوی مولانا را برای شما روایت می‌کند.


مولانا حکایت «حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه» را با داستانی که در اسرارالتوحید نقل شده است در هم می‌آمیزد و این داستان شنیدنی را به شیوه خودش نقل می‌کند. به نوعی او در این حکایت ماجرایی که برای ابوسعید ابوالخیر رخ داده را به شیخ احمد خضرویه نسبت می‌دهد.

مولانا این حکایت را چنین آغاز می‌کند:

«بود شیخی دایما او وامدار از جوانمردی که بود آن نامدار

ده هزاران وام کردی از مهان خرج کردی بر فقیران جهان

هم به وام او خانقاهی ساخته جان و مال و خانقه در باخته

وام او را حق ز هر جا می‌گزارد کرد حق بهر خلیل از ریگ آرد...»


در حکایت دیگر جزیره مثنوی، حکایت «زاهدی که بسیار می‌گریست»، مولانا ماجرای زاهدی را نقل می‌کند که بسیار می‌گریست. روزی دوستش، که از دیدن این حال زاهد در رنج و عذاب بود، به او گفت: «این‌قدر گریه نکن که داری به چشمانت آسیب می‌رسانی.» زاهد پس از شنیدن این حرف دوستش، جوابی شنیدنی و پربار به او می‌دهد...

در این حکایت شنیدنی و تامل‌برانگیز مولانا سعی دارد به مخاطب زمانه‌اش بگوید که تا وقتی روح آدمی تیره و ناسالم است، حتی چشم‌ها هم ارزشی ندارند. او در این حکایت به ما یادآوری می‌کند که ارزش جسم به صفای باطن است و برای رساندن مقصودش، این حکایت را چنین آغاز می‌کند:

«زاهدی را گفت یاری در عمل کم گری تا چشم را ناید خلل

گفت زاهد از دو بیرون نیست حال چشم بیند یا نبیند آن جمال...»

دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
mp۳
حجم
12.۶۵ کیلوبایت
مدت زمان
۱۳:۲۰
نویسنده مولانا
راویعلیرضا شریعتی
ناشرنوین کتاب
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۲/۱۲/۲۹
قیمت ارزی
1 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
mp۳
۱۲.۶۵ کیلوبایت
۱۳:۲۰

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
٪30
20,000
14,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
جزیره مثنوی
«حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه» و «زاهدی که بسیار می‌گریست»
نوین کتاب
منتظر امتیاز
٪30
20,000
14,000
تومان