با مادر آمده بودیم پیکنیک، گذر عمر ببینیم لب جوی! بریده بودیم از خانه نشستن و فیلم و سریال دیدن. گفتیم برویم یک طرفی سرمان هوا بخورد. آمدیم و آمدیم. از تهران بیرون زدیم و جایی دنج و خلوت جُستیم کنار رودخانهای در ایگُل. تازه باروبُنه را زمین گذاشته بودیم و مادر مشغول سیخ زدن کبابها بود و من کتاب روزنامهی خاطرات ناصرالدینشاه قاجار را باز کرده بودم چند خطی بخوانم که مادر تشر زد «وقت این کارها نیست… بلند شو آتیش رو راه بنداز!»
همین که بلند شدم به یافتن هیزم، تکهکاغذی دیدم که بال میزند در باد و پیچوتابخوران پیش میآید سمتم. نرسیده به دستهایم، که ناخودآگاه چون شاخههای درختی پیش آمده بود برای گرفتن نامهی نطلبیده، درخت ارغوان به مرادش رسید! برگه گیر کرد لای شاخوبرگ و گلهای ارغوانی درختی که زیراندازمان را در سایهاش پهن کرده بودیم.
کاغذ را از شاخه چیدم. کاغذِ خطداری بود که از دفترچهی مشق کودکی جدا شده بود؛ از آن لحاظ که خطکشی هم داشت. نه از آن خطکشیها که ما میکردیم؛ حالا خطکشیها را چاپشده بر حاشیهی دفترچه تحویل بچهها میدهند. خب، ترقی روزگار است دیگر… ناصرالدینشاه هم میتواند گلهگیری کند که بر کاغذهایی که روی آنها خاطراتش را مینوشت ـ حتی ـ خبری از خط کرسی هم نبوده، چه رسد به خطوط حاشیه… و چه خوب که حاشیهای در کار نبوده… همهاش متن؛ قوسهای نستعلیق اوج میگرفتند و بالا میرفتند، مثل دود یا مثل رؤیایی که دود میشود و به هوا میرود، بیافساری که لگامش را بکشد و پشتش را به خاک مماس کند؛ حالا چه رد تازیانهی چرمین، چه خطی از ضربهی ریسمانی مُرکبی...
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 113 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۴۶:۰۰ |
نویسنده | فرید حسینیان تهرانی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |