ـ یک روز با یک جعبه شیرینی و گل آمد، همین جا (مبل بزرگ سه نفری را نشان داد که دم پنجره بود) نشست و هزار آسمان و ریسمان بافت، خب فهمیدم خبری هست، مدتی بود حال و هوای دیگری داشت، دائم دلم شور میزد و منتظر حادثه بودم.
ـ خب، چی؟
ـ اولش هی مِن و مِن کرد، بعد با صدایی که خَش داشت گفت: باید از هم جدا شویم، زنم فهمیده و روزگارم را سیاه کرده. دروغ میگفت، یکی دیگر را پیدا کرده بود والا زنش این همه سال کجا بود؟ میگفت میفرستمت خارج، یک خانه برایت میخرم، این روزها که دیگر این حرفها را ندارد، ما که تعهدی به هم نداریم، عشق واقعی همین است، وقتی تعهد میآید عشق نیست، وظیفه است، اجبار است (خنده بلند و عصبی). یک ساعت سخنرانی کرد که: نمیخواهم زندگی تو را خراب کنم، برو پی خوشبختی خودت، نمیخواهم عمرت پای من حرام شود، به خاطر سعادت تو، خوشبختی تو، باید از تو بگذرم، فداکاری میکنم، خیلی آدمهای بهتر از من هلاک تو هستند، خیلی بهتر از من.
ـ بههمین سادگی؟
ـ بله، به همین سادگی.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 172.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 160 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۲۰:۰۰ |
نویسنده | فریده رازی |
ناشر | نشر مرکز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۱/۱۵ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |