«یک بار بهش گفتم: «بالاخره نگفتی چه دختری را می خواهی برات بگیرم؟» خندید و گفت: «زن می خواهم چه کار؟ من که تا 23 سالگی بیشتر زنده نیستم.» پشت دستم را گاز گرفتم و گفتم «خدا نکند این چه حرفی است که می زنی؟» خیلی خونسرد جواب داد «حالا می بینید. تعارف ندارد. من 23 سالم شود دیگر نیستم.»
به این جا که رسیدیم گفت: «ببین هیکل من تک است من از همه بیش تر غذا می خورم ولی شلوارم برایم تنگ نمی شود.»
اسپند دود کردم و دور سرش چرخاندم. بعد خندیدم و گفتم: «برو خودت را لوس نکن.»
چند دقیقه بعد عکسش را آورد و داد دستم همان طور که به سبیل توی عکسش اشاره می کرد دستی روی سبیلش کشید و گفت: «سبیل ها رو ببین حسابی اسمی است.»
بعد خیلی آرام گفت: «شهید که شدم این عکس را بگذار توی حجله ام.»
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 2.۱۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 80 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۴۰:۰۰ |
نویسنده | رقیه ذاکری |
ناشر |