هميشه چيزهایی بود که مانع آزادی اش شود. يک روز مدرسه، يک روز بيماری، يک روز دوستان، يک روز دلبری که به دل نشسته بود، يک روز
فشار خانواده و يک روز هم خودش. پسر هيچگاه احساس رهایی نمی کرد. نمي دانست به کجايش فکر کند. به ناآرامی ها و آغاز راهی که در هر لحظه ترس همراهش بود يا به قشنگی هايی که فقط در يک گوشه ی تنگ و تاريک ذهن برای خودش ساخته بود. همين گوشه، يک جای گرم و آرامش بخش برای او بود و به خاطرش چند هفته در يک گوشه از همين گوشه، چيزهایی را پرورش می داد که سرانجام به آن می رسيد؛ گاهی دیر، گاهی زود. با این که همیشه از خود شاکی بود که چرا راحتی به تصویر کشیده شده از زندگی دوستانش را در زندگی خود حس نمی کند ولی هنگامی که به چیزی دست می یافت، نفسی آرام می کشید. گاهی هم آن قدر برای رسیدن به چیزی تاش می کرد که پس از رسیدن، دیگر توانی برای خوش حالی در او نمانده بود. همین نیز به او حس خوبی می داد.
گاهی با توجه به داشته هایش که خود به دست نیاورده بود و به آن ها بی توجه بود، احساس ناشکری داشت. تقریباً همیشه این حس با او بود و به ندرت دیده می شود که سادات و اطرافیانش از زندگی این پسر راضی باشند. شاید مشکل اصلی همین بود که می خواست همه از او راضی باشند تا بتواند از ته دل بخندد و نفس بکشد. همین افکار او را به گونه ای پریشان می کرد که بیشتر اوقات تمرکز کافی برای انجام هیچ کاری را نداشت. یا خود را با افراد خیالی مقایسه می کرد یا به حرف دیگران می اندیشید. شاید همین نشخوار فکری جلوی پیشرفت او را گرفته بود.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 869.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 138 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۳۶:۰۰ |
نویسنده | سیدمحسن علویزاده |
ناشر | انتشارات فیروزی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۲۵ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
قیمت چاپی | 47,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |