یک روز صبح بی هدف دیگر پس از بیکار شدن، فرا رسید. حتی حوصله این را نداشت که از جای خود برخیزد و شروع تازه ای در زندگی داشته باشد. مگر می شد همه اتفاق های بد ظرف یک ماه تسلسل وار در زندگی به هم بچسبند؟ می شد یا نمی شد به هرحال رخ داده بود. در این یک ماه، هم پسرعمه اش را از دست داده بود، هم بیکار شده بود و هم با ماشینش تصادف کرده بود. همه این ها دست به دست هم داده بود تا روی بازگشت به خانه پدری را نداشته باشد. ولی کسی که با او شب را صبح کرده بود، به همه نداشته هایش می ارزید. در این یک ماه، تقریبا هر شب، کم و زیاد در آغوش او گریه می کرد. گریه در آغوش کسی که سال ها منتظرش بود، آرامش می کرد. سرانجام جایی را پیدا کرده بود که می توانست خودش باشد؛ از ترس های کودکی تا ضعف های امروزش برای او بگوید، بدون این که ترس از مسخره شدن داشته باشد. بدون این که کسی فکر کند چرا همسرش این گونه است، حس خجالت به او غالب شود. دستش را زیر بالش کناری برد تا ببیند همدمش روی تخت است یا نه. فهمید ساعت از 8 رد شده که کنارش خالیست. از بالا تا پایین جایی که همدمش می خوابید را نوازش کرد و بوسید.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 606.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 98 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۱۶:۰۰ |
نویسنده | سیدمحسن علویزاده |
ناشر | انتشارات فیروزی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۲۵ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
قیمت چاپی | 65,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |