نوروز سال ۱۳۶۱ مصادف بود با عید اول امیر. داشتم خانه را برای آمدن مهمان های پسرم آماده میکردم همان هایی که آرزو داشتم در عروسیش بیایند و نه در اولین عید نبودنش. دلم این روزها برای امیرم تنگ تر شده بود بیشتر از همیشه آرزو داشتم یک بار دیگر او را در آغوش می گرفتم دلم برای خنده و شوخی هایش لک زده بود حس حال عجیبی داشتم نمیدانم شاید چون عید پسرم بود حالم طور دیگری بود یا دلیل دیگری داشت.....
آغازین لحظات عید بود که محمود از راه رسید همه تعجب کردند تعجب از اینکه چرا حالا که وقت عملیات است برگشته تا او را دیدم در دلم گفت باید خودم را قرص بگیرم برای شنیدن یک خبر ناگوار..
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 3.۳۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 144 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۸:۰۰ |
نویسنده | سعیده زراعتکار |
ناشر | روایت فتح |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۰/۲۳ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |