رستم و سهراب
۱. سهراب و هژیر
سهراب در نهانِ تختهسنگی بر بلندگاهی به لشکرگاهِ ایرانیان نگاه میدوزد. چادر به چادر را به چشم میپوید. سواره و پیاده را میکاود. بزرگان و چاکران را با دیده پی میگیرد. آنچه که میخواهد را نمییابد. دشت را سراسر با دیدگانش جستجو میکند. خود نمیداند باید چه پیکر و رویی را بیابد. نشانها را گم داشته و چیزی دستگیرش نمیشود.
هژیر را به بندکشیده نزد سهراب میآورند. سهراب روی به او سخن میکند:
اندیشه بر کژی مدار. چاره مجوی و دروغ مزن.
هژیر دستبسته، به زانو بر خاک افتاده:
- ایرانیان را پیشه راستگوییست؛ زندانی را بیچارگی.
- هرچه را پرسم پاسخش خواهم.
دست سوی دشت و لشکرِ گشن دراز میکند:
- ببین! خرگاهِ میانِ سپه، درفشش زرد و پیکرِ خورشید. گرداگردش، نوکران و شمشیرزنان گروهگروه. با سدها پیل و اسپ. آن است سایهگاهِ شاه؟
- آری، هرکه میداند! آنجاست کاووسشاه.
- سوی راست لشکر، با سواران انبوه و رزمجویان. سراپرده سیاه، درفش پیلپیکر. آن از آنِ کیست؟
- سپهدار توسِ نوذر است. گریز نیست کس از او.
- آن پردهسرای سرخ، آن لشکر گشن، درفش شیر. آن نیزهدارانِ خفتانپوش. نامش را بازگو.
- فرِّ آزادگاناست. سرافراز سپهدارگودرزِ پیلافکن، پدرم!
ناگاه سهراب را آشوب در دل افتاد. نزدیک هژیر میشود:
- آن، آن پردهسرای سبز. بزرگان در کرنشِ تختش. با درفش کاویانی. آن پهلوان که پیداست. آن یال و سفت. آن بر و شانه، آن سینه و کمر، رستم است؟ آری؟
هژیر را بیم در دل افتاد. هراسِ جانِ رستم گشت در اندیشهاش. دروغ زد:
پهلوانی است بیگانه؛ از چین است یا روم. نام و نشان را نمیدانم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 139 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۳۸:۰۰ |
نویسنده | محمدعلی رضاپور |
ناشر | انتشارات روشنگران و مطالعات زنان |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۹/۲۸ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |